وشاه. جمع واژۀ واشی. (منتهی الارب). سخن چینان. غمازان. (غیاث اللغات). دروغ گویندگان. (غیاث اللغات) : نشف کرده ستت خیال آن وشات شبنمی که داری از نهرالحیات. مولوی. چون مبدل میکند او سیئات عین طاعت میکند رغم وشات. مولوی
وشاه. جَمعِ واژۀ واشی. (منتهی الارب). سخن چینان. غمازان. (غیاث اللغات). دروغ گویندگان. (غیاث اللغات) : نشف کرده ستت خیال آن وشات شبنمی که داری از نهرالحیات. مولوی. چون مبدل میکند او سیئات عین طاعت میکند رغم وشات. مولوی
وفاه. مرگ. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). موت. فوت: مغزها از وفات تو بگداخت دیده ها در غم تو جیحون شد. مسعودسعد. اجل بگسلاندش طناب امل وفاتش فروبست دست از عمل. سعدی. مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند مرا به میکده بر در خم شراب انداز. حافظ. بعد از وفات تربت مادر زمین مجوی درسینه های مردم عارف مزار ماست. حافظ. - وفات کردن،مردن. (ناظم الاطباء). درگذشتن. - وفات یافتن، مردن. (ناظم الاطباء). وفات کردن: در روز چهارشنبه سنۀ... وفات یافت. (راحهالصدور راوندی). - تاریخ وفات، تاریخ مرگ شخصی. تاریخ درگذشت: آنکه میلش سوی حق بینی و حق گوئی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 361). رجوع به وفاه شود
وفاه. مرگ. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). موت. فوت: مغزها از وفات تو بگداخت دیده ها در غم تو جیحون شد. مسعودسعد. اجل بگسلاندش طناب امل وفاتش فروبست دست از عمل. سعدی. مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند مرا به میکده بر در خم شراب انداز. حافظ. بعد از وفات تربت مادر زمین مجوی درسینه های مردم عارف مزار ماست. حافظ. - وفات کردن،مردن. (ناظم الاطباء). درگذشتن. - وفات یافتن، مردن. (ناظم الاطباء). وفات کردن: در روز چهارشنبه سنۀ... وفات یافت. (راحهالصدور راوندی). - تاریخ وفات، تاریخ مرگ شخصی. تاریخ درگذشت: آنکه میلش سوی حق بینی و حق گوئی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 361). رجوع به وفاه شود
بنگرید به ولاه، جمع والی: (سیدرضی کیا که از ولات دیالمه و گیلانات بشرف سیادت و فضیلت علم امتیاز داشت و امیر محمد رشتی که از عظمای ملوک آن طرف بود پیشکشهای لایق مرتب داشته باتفاق متوجه شدند)
بنگرید به ولاه، جمع والی: (سیدرضی کیا که از ولات دیالمه و گیلانات بشرف سیادت و فضیلت علم امتیاز داشت و امیر محمد رشتی که از عظمای ملوک آن طرف بود پیشکشهای لایق مرتب داشته باتفاق متوجه شدند)
بنگرید به وفاه مرگ موت: (ذکر شنوانیدن وفات امیر زاهه محمد سلطان بمادرش خان زاده) یا تاریخ وفات. تاریخ مرگ شخصی: (آنکه میلش سوی حق بینی وحق گویی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میان بهشت) (حافظ)
بنگرید به وفاه مرگ موت: (ذکر شنوانیدن وفات امیر زاهه محمد سلطان بمادرش خان زاده) یا تاریخ وفات. تاریخ مرگ شخصی: (آنکه میلش سوی حق بینی وحق گویی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میان بهشت) (حافظ)
واحدی است که برای سنجش مقدار نیروی الکتریسیته بکار می رود و معادل است با مقدار یک ژول انرژی در یک ثانیه، به عبارت دیگر هرگاه از یک سیم هادی آن قدر جریان الکتریسیته بگذرد که معادل یک ژول انرژی در یک ثانیه مصرف شود، گوییم به اندازه یک
واحدی است که برای سنجش مقدار نیروی الکتریسیته بکار می رود و معادل است با مقدار یک ژول انرژی در یک ثانیه، به عبارت دیگر هرگاه از یک سیم هادی آن قدر جریان الکتریسیته بگذرد که معادل یک ژول انرژی در یک ثانیه مصرف شود، گوییم به اندازه یک