- وهم
- پندار
معنی وهم - جستجوی لغت در جدول جو
- وهم
- گمان، خیال، پندار، آنچه دیده می شود ولی وجود ندارد، شبح، آن قسمت از مغز که تخیل می کند، ذهن، ترس، هراس
- وهم
- سمرا پندار -1 دردل گذشتن، بغلط تصورکردن پنداشتن، تصورغلط پنداشت، آنچه درخاطرگذرد، پندار، الف - اعتقاد به امر مرجوح. ب - حکم بامور جزئی غیر محسوس، جمع اوهام، قوه واهمه، خیال تخیل: (در وهم می نگنجد کاندر تصور عقل آید بهیچ معنی زین خوبتر مثالی) (حافظ)، ادراک مثبته که منشا آن شیئی حقیقی نباشد، یا از (به) وهم بیمار شدن (کردن)، بوسیله القا مطالبی نادرست بیمار شدن (کردن) : (خود را بوهم بیمار مکن) : باشد کرم را آفتی کان کبر آرد درفتی از وهم بیمارش کنن در چاپلوسی هر گدا. (دیوان کبیر)
- وهم ((وَ))
- پندار، گمان، تصوّر چیزی را کردن بدون قصد و اراده، به دل گذشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
روز دوم از هر ماه خورشیدی، بهمن
وهمی در فارسی پنداره ای سمرادین منسوب به وهم: خیالی تخیلی مقابل حقیقی: (اول لذت و آن جسمانی باشد یا غیر جسمانی وهمی باشد یاحقیقی)، ناشی از تصور غلط پنداری
گمان بردن، در وهم انداختن
وهم داشتن، گمان بردن، به گمان افتادن، خیال و گمان کردن
در وهم و غلط اندازنده و برده و برنده خیال را به چیزی که قصد آن نباشد
نهم: (اندامهای مفرده سیزده اندام است یکی استخوان و دیگر پوست و سدیگر گوشت... و هشتم رباطات... و نوهم... اغشیه) (هدایه االمتعلمین. چا. دکترمتینی. 16)
در وهم اندازنده
Figment, Hallucination
вымысел , галлюцинация
Einbildung, Halluzination
вигадка , галюцинація
wytwór, halucynacja
fantasia, alucinação
fantasia, allucinazione
fantasía, alucinación
chimère, hallucination
fantasie, hallucinatie
จินตนาการ , อาการหลอน
khayalan, halusinasi
خيالٌ , هلاوسٌ
भ्रांति
דמיון , הזיה
幻想 , 幻覚
환상 , 환각
hayal, halüsinasyon
ndoto, udanganyifu
কল্পনা , ভ্রম