جدول جو
جدول جو

معنی وهرام - جستجوی لغت در جدول جو

وهرام(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
تصویری از وهرام
تصویر وهرام
فرهنگ نامهای ایرانی
وهرام
بهرام، مریخ، روز بیستم از هر ماه خورشیدی، در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران
تصویری از وهرام
تصویر وهرام
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهرام
تصویر بهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وهرام گشسب
تصویر وهرام گشسب
(پسرانه)
نام پدر بهرام چوبین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورام
تصویر هورام
(دخترانه و پسرانه)
هنگام طلوع آفتاب، اسم قدیمی سرزمین هورامان (اورامان)، مردم منطقه اورامان، (نگارش کردی: ههورام)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وهرام شاپور
تصویر وهرام شاپور
(پسرانه)
نام پادشاه ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورهرام
تصویر ورهرام
(دخترانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرام
تصویر شهرام
(پسرانه)
شاهرام، شاه شاد و خوشحال، معادل فارسی میکائیل، شه به معنای شاه و والا مرتبه و رام نام فارسی فرشته ای موکول بر سعادت و روزی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرام
تصویر مهرام
(پسرانه)
رام شده ماه، ماه آرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اهرام
تصویر اهرام
هرم ها، اجسام مخروطی شکل با مثلث هایی که همه به یک راس مشترک منتهی شوند، جمع واژۀ هرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ، روز بیستم از هر ماه خورشیدی، برای مثال ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه / بهرام روز بادۀ بهرام رنگ خواه (مسعودسعد - ۵۴۹)، در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورام
تصویر ورام
هر چیز سبک و کم وزن، مقابل جوهر، در فلسفه عرض، برای مثال جوهر محض الهی نفس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو - ۳۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
فرشتۀ فتح و پیروزی که مورد ستایش پادشاهان ساسانی بوده و در جنگ ها از او طلب یاری می کردند، بهرام
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
نام روز بیستم از هر ماه شمسی. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (رشیدی) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
نگه دار از ماه بهرام روز
برو تا در مرو گیتی فروز.
فردوسی.
همی بود تا روز بهرام بود
که بهرام را آن نه پدرام بود.
فردوسی.
ای روی تو بخوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده و بهرام رنگ خواه.
مسعود.
لغت نامه دهخدا
(وِ هَِ)
شهری است به مغرب و از آن تا تلمسان یک شب راه است. شهر کوچکی است و در کنار دریا قرار گرفته و مردم آن بیشتر به تجارت مشغولند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
چیزهای سهل و سبک و کم وزن. (برهان) (آنندراج). هر چیز سهل و آسان. (ناظم الاطباء). هر چیز سبک و کم وزن و مختصر. (فرهنگ فارسی معین) :
جهان پر از خس و پرخار و پر ورام شده ست
ترا کلام همی بی ورام باید کرد.
ناصرخسرو.
عطای او به ورام است زائرانش را
گمان مبر که جز او کس عطادهد به ورام.
فرخی.
در فرهنگ نظام آمده معنی شعر فرخی:
عطای او به ورام است زائرانش را
گمان مبر که جز او کس عطا دهد به ورام.
این است که ’هر کس تحفۀ مختصری برای ممدوح ببرد، او عطا میکند’ این معنی متکلف مینماید ولی این بیت در دیوان چ دبیرسیاقی ص 241 چنین آمده:
عطای او به دوام است زایرانش را
گمان مبر که جز او کس عطا دهد به دوام.
و در صورت صحت این نسخه بیت شاهد نتواند بود. مرحوم دهخدا در تعلیقات دیوان ناصرخسرو ص 638 درباره این بیت نوشته در این مورد به معنی صره و بدره یا بار یا تخت بزاز و امثال آن میتواندبود که درست مقابل آن معنی است که در فرهنگها ضبط شده. (فرهنگ فارسی معین) ، پارسنگ ترازو. (اسدی). کمی و نقصان در وزن و در اندازۀ چیزی. (ناظم الاطباء) ، مبیع. (فرهنگ فارسی معین) :
که بود آنکه بخرید سودی ز عالم
که نستد فزون از مصیبت ورامی ؟
ناصرخسرو (فرهنگ فارسی معین از دیوان ناصرخسرو و تعلیقات دهخدا ص 638).
، عرض. مقابل جوهر. (فرهنگ فارسی معین) :
جوهر محض الهی نور اوست
وین جهان یکسر بر آن جوهر ورام.
ناصرخسرو (دیوان، تعلیقات دهخدا ص 638)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ورامین. نام شهری از توابع ری و نام بلوکی که این شهر در آنجا واقعشده. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به ورامین شود
لغت نامه دهخدا
(وَرْ را)
مسعود بن ابی فراس حلی، عالمی فقیه، محدث، از اولاد مالک اشتر نخعی و از اساتید شیخ منتجب الدین ابوالحسن است. به سال 605 ه. ق درگذشت. او راست: کتاب معروف به مجموعۀ ورام موسوم به تنبیه الخاطر و نزهه الناظر در اخلاق
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر، واقع در 5هزارگزی شمال خاوری هریس و 27هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. دارای 321 تن سکنه. آب آن از رود خانه قوری چای و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام شهریار جازر بود که هنگام گشودن فلسطین بر جازر شهریار بود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هرم که تثنیۀ آن هرمان باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به هرم شود.
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ای در هندوستان. (ناظم الاطباء). ناحیتی است در هندوستان. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 625)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام محلی کنار راه شیراز به بوشهر میان کلیه و بوشهر در 233هزارگزی شیراز واقع شده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، مجازاً، به معنی توپ آهنین است که از آلات معظمۀ جنگ است. (از انجمن آرا) :
اهریمن رویینه تن تنین آهن پیرهن
آتش فشانان از دهن چون کام اژدرها شده.
؟ (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ ءَ)
پیر و کلان سال گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت پیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). پیر کردن.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
وهرام (پهلوی). بهرام یا وهرام نام چند تن از شاهان ساسانی است. (فرهنگ فارسی معین) ، چیزی را از خوف عشار و جز آن از راه غیرمسلوک آوردن. منه حدیث الحجاج انه اتی بجراب لؤلؤ بهرج، ای عدل به عن الطریق المسلوک. (منتهی الارب) (از آنندراج). قاچاق کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورام
تصویر ورام
چیزهای سبک و کم وزن، سهل و آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وهران
تصویر وهران
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهرام
تصویر اهرام
اجسام مخروطی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
نام روز بیستم از هرماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
در آیین زردشتی یکی از ایزدان است وی یار ایزدمهر و پاسبان عهد و پیمان و موکل به روز بیستم هر ماه شمسی (موسوم به بهرام) است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورام
تصویر ورام
((وَ))
سهل و آسان، کمی و نقصان در وزن یا اندازه چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهرام
تصویر اهرام
جمع هرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ
فرهنگ واژه فارسی سره