جدول جو
جدول جو

معنی ونهه - جستجوی لغت در جدول جو

ونهه
گرو رهن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجهه
تصویر وجهه
ناحیه، طرف، جانب، سمت، آنچه به آن توجه کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ونده
تصویر ونده
ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
(وَ دَ / دِ)
تره تیزک. (غیاث اللغات از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). به عربی جرجیر خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ مَ)
پیخال مگس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ)
قریه ای از نسف، و منسوب به آن را ونجی گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ هََ)
ابر بسیارباران، زن بسیارپیه و شحامه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ورهاء شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
یک لقمۀ بزرگ مقدار وجبه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در شبانروزی یک بار خوردن، مانند وجبه. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
قوت بدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(وَ هََ)
بندگی و فرمانبرداری. (منتهی الارب) (آنندراج). طاعت. (اقرب الموارد). رجوع به وقه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ هََ)
خلاصۀ هر چیزی یاگذارش (گزارش) آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ کِ)
بر وزن و معنی بلکه است که کلمه ترقی باشد، و به عربی بل گویند. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان با 337 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ جُ هََ)
مؤنث وجه ، یعنی زن باقدر و منزلت. (ناظم الاطباء). رجوع به وجه شود
لغت نامه دهخدا
(وُ هََ)
روش و طریقه. (ناظم الاطباء) ، سوی و کرانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وِ هََ)
روش و طریقه. (ناظم الاطباء) ، سوی و کرانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنجا که روی کنند. (مهذب الاسماء). موضعی که به طرف آن رو کرده شود. (غیاث اللغات) ، دین، قبله. (مهذب الاسماء) ، اعتبار: وجهۀ ملی، صفحه. یک روی نامه: هو مجلده ضخمه تحتوی علی عشرین کراسه فی کل وجهه عشرون سطراً. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 56)
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
دهی است از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل دارای 115 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و محصولش غلات و لبنیات است و زغال سنگ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنهه
تصویر سنهه
سال زمانه زمانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وناه
تصویر وناه
مروارید، آهسته رفتار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونده
تصویر ونده
تره تیزک: ... و زتره هاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجهه
تصویر وجهه
روش و طریق، سوی و کرانه، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجهه
تصویر وجهه
((و ه))
طرف، جانب، اعتبار، آبرو
فرهنگ فارسی معین
آبرو، اعتبار، حیثیت، خوشنامی، مقصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تور بافته شده از طناب پشمی جهت حمل کاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
سقز آدامس
فرهنگ گویش مازندرانی
برای او، به خاطر او
فرهنگ گویش مازندرانی
بخشی از ریشه که خارج از زمین به تنه ی درخت متصل باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی کوهستانی و قدیمی از بخش دهستان بالا لاریجان واقع.، این است، این یکی استاشاره به نزدیک، از اصوات
فرهنگ گویش مازندرانی
مال او، باید، بایست، اشتها داشتن، میل به غذا داشتن، مایل است، می خواهد
فرهنگ گویش مازندرانی