جدول جو
جدول جو

معنی ولینگن - جستجوی لغت در جدول جو

ولینگن
از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چلینگر
تصویر چلینگر
چلنگر، آنکه ادوات و آلات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل و کلید درست می کرد، قفل ساز
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
مسکوکی است در انگلستان. (یادداشت مؤلف). پول انگلیسی معادل یک بیستم لیرۀ استرلینگ. (فرهنگ فارسی معین). شیلینگ. رجوع به شیلینگ شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
شهری است در آلمان غربی که بر کنار نکار واقع است و در حدود 36000 تن سکنه دارد. دانشگاه معروف آن در سال 1477 میلادی تأسیس یافته است. (از لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’توبینکه’ شود
لغت نامه دهخدا
زنجفر مخلوق است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(وُ لَ)
مصغر لدون جمع واژۀ لده به معنی همزاد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وُلْ یَ)
تثنیۀ ولیا، و آن مؤنث اولی است. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ گِ)
شهری در آلمان غربی (رنانی دو نورد وستفالی) که 172800 تن سکنه داردو کارد و چاقوسازی آن معروف است. (از لاروس). رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5 و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ سَ)
شهری است از پروس (هانوور آلمان) ، دارای 47000 تن سکنه و دانشگاه آن مشهور است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بلغت یونانی رستنی باشد که بیشتر در آبهای ایستاده روید و آنرا به عربی جرجیرالماء و کرفس الماء و قرهالعین گویند. برگ آن ببرگ نعناع ماند، لیکن بزرگتر از آن است. (برهان). قرهالعین. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
رجل سرسر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
فارسی غلیوازه و هندی چیل. (الفاظ الادویه). به معنی تواکن...، یعنی غلیواج. (شرفنامه از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 308 ب). رجوع به مادۀ قبل و تواکن شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
شهری است از آلمان غربی (در ناحیۀ باس ساکس) ، در جنوب غربی هارتز در کنار لاین. این شهر دارای دانشگاه و صنایع آلومینیوم سازی است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کشوری در آلمان مرکزی که در سالهای 1919-1921م. از اتحاد دولتهای کوچک: رئوس، ساکس التن بورگ، ساکس گوتا و... تشکیل یافت. مرکز آن ارفورت است و این قسمت 15643 مترمربع وسعت و 3000000 تن سکنه دارد. (از لاروس). رجوع به مادۀ بعد و قاموس الاعلام ترکی ذیل تورینگه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
قصبه ای است بر ساحل اشمیاخه در ایالت وورتامبرگ آلمان، صاحب 5600 تن سکنه و دارای کارخانه های بسیار و تجارت حیوانات
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
قصبه ای است در سوآب (باویر - آلمان). 600 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(اَوْ وَ)
جمع واژۀ اولین: خدای تعالی او را خبر داد از خبر اولینان و آخرینان. (ابوالفتوح ج 3 ص 319). او را بر مقام تمنا کنند اولینان و آخرینان. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 379)
لغت نامه دهخدا
(چِ گَ)
چلنگر و چیلانگر. قفل و کلیدساز. و رجوع به چلنگر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
قصبه ای است بر ساحل نهر ((آلپ)) بفاصله 7هزارگز از کارلسروهه، دارای 5300 سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلینون
تصویر سلینون
یونانی تازی گشته کرسب آبی کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولیکن
تصویر ولیکن
ولکن ولی از این روی ولی ولیک
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی که در آن بازیکنان باید نشانه های چوبی بطری مانند را با پرتاب گوی سرنگون کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولیکن
تصویر ولیکن
((وَ لِ کَ))
استثناء را رساند، ولی، اما، از این جهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلینگ
تصویر شلینگ
پول انگلیسی معادل 120 لیره استرلینگ
فرهنگ فارسی معین
جا مکان مقر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستای از میان رود نور
فرهنگ گویش مازندرانی
چلنگر، چلنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
روکش، روانداز، مرتفع ترین قسمت ساختمان که با چوب پوشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
سه پایه فلزی، استخوان جلوی کتف، در سه لت
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزان، تاب
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه ی جاودانه
فرهنگ گویش مازندرانی
بالش، زیر سری، پارچه ای که چهارگوشه ی آن را گره زنند و
فرهنگ گویش مازندرانی