جدول جو
جدول جو

معنی ولیده - جستجوی لغت در جدول جو

ولیده
(وَ دَ)
کودک مادینه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). دخترزاده. (مهذب الاسماء) ، پرستار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، کنیز. (اقرب الموارد). ج، ولائد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، زن مولوده میان عرب. (منتهی الارب). المولوده بین العرب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
درهم رفته، شوریده، آشفته و درهم، برای مثال همی گفت ژولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی - لغت نامه - ژولیده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولیده
تصویر شولیده
ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
اسم مفعول از شولیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). درهم و پیچیده. پریشان شده و درهم گشته و حیران گردیده. (برهان). (مرادف) شوریده و ژولیده. (انجمن آرا) (آنندراج). پریشان شده و درهم گشته و ژولیده. (ناظم الاطباء).
- زلف شولیده، زلف پریشان و ژولیده:
رشید اختیار زمانه است طبعم
در این فن چو در زلف شولیده شانه.
انوری.
- شولیده شدن، تشوش. (تاج المصادر بیهقی).
- شولیده شدن عقل، ذهاب عقل. (مجمل اللغه).
- شولیده نبشتن، تعریض. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
درهم رفته. درهم شده. آمیخته. به دست مالیده. پریشان. و این معنی را بیشتر در زلف و کاکل استعمال کنند. (برهان). خلاف خوارکرده (در موی). گوریده. آشفته. بهم شوریده. کالیده: جغبوت،سخت ژولیده (در موی). هدمل، بسیارموی ژولیده سر. هدبّل، ژولیده موی که شانه نکند. شعر مشعون، موی پراکندۀ ژولیده. تفث، چرکین و ژولیده گردیدن موی. شعثان الرأس، ژولیده موی غبارآلوده سر. جفول، پراکنده شدن موها و ژولیده گردیدن. (منتهی الارب) :
مانده گشتم ز پا و از دیده
شانه نو بود وموی ژولیده.
سنائی.
تو نیز مه چهارده بنمای
بردار ز روی زلف ژولیده.
سنائی.
نگارم دوش ژولیده درآمد
چو جان من بشولیده درآمد.
عطار.
همی گفت ژولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از لولیدن
لغت نامه دهخدا
در جای خود جنبیده، باهستگی رفت و آمد کرده، نمو کرده (کودک) بطوری که تو اندرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
در هم شده، آمیخته، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولیده
تصویر جولیده
ژولیده و پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولیده
تصویر شولیده
شوریده ژولیده در هم پریشان، درمانده حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولیده
تصویر شولیده
((دِ))
شوریده، پریشان، درمانده، حیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لولیده
تصویر لولیده
((دِ))
در جای خود جنبیده، به آهستگی رفت و آمد کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
((دِ))
پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
أشعثٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
Shaggily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
éparse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
karışık şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
بکھرا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
kwa uchafu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
อย่างยุ่งเหยิง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
এলোমেলো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
בצורה פרועה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
ボサボサに
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
rommelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
헝클어진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
dengan acak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
अस्तव्यस्त रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
de manera desaliñada
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
de maneira desalinhada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
蓬乱地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
potargany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
безладно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
zottelig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
неопрятно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ژولیده
تصویر ژولیده
in modo disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی