لولیده لولیده در جای خود جنبیده، باهستگی رفت و آمد کرده، نمو کرده (کودک) بطوری که تو اندرفتن فرهنگ لغت هوشیار
شولیده شولیده ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مِثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶) فرهنگ فارسی عمید
ژولیده ژولیده درهم رفته، شوریده، آشفته و درهم، برای مِثال همی گفت ژولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی - لغت نامه - ژولیده) فرهنگ فارسی عمید
لوغیده لوغیده دوشیده، گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند فرهنگ فارسی عمید
لولیدن لولیدن در جای خود جنبیدن و پیچیدن، لول خوردن، لول زدندرهم لولیدن: درهم رفتن و در یک جا جنبیدن جمعیت فرهنگ فارسی عمید