جدول جو
جدول جو

معنی ولیاران - جستجوی لغت در جدول جو

ولیاران
(وَ)
دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان. سکنۀ آن 516 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واران
تصویر واران
(پسرانه)
باران (نگارش کردی: واران)، نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده اند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلباران
تصویر گلباران
عمل ریختن و افشاندن گل بر سر کسی یا چیزی
گلباران کردن: گل افشاندن بر سر کسی یا چیزی، گل ریختن، گل پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی کنار راه اصفهان به نجف آباد، میان تیرانچه و کرسنگ در 14300گزی اصفهان
لغت نامه دهخدا
(وُلْ یَ)
تثنیۀ ولیا، و آن مؤنث اولی است. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گِلْ یِ)
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل که در 40000گزی جنوب بابل واقع شده است. هوای آن سرد و دارای 105 تن سکنه است. آب آنجا ازچشمه تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی گله داری و راه آن مالرو است. ساکنان آن در زمستان به قشلاق بندپی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا)
فرقه ای از متصوفه بر طریقت ابی العباس سیاری. (از کشف المحجوب هجویری ص 323). رجوع به کشف المحجوب ص 198، 288، 323، 331 و طرائق الحقائق چ محمدمعصوم شیرازی چ محمد جعفر محجوب ص 522 و 523 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. دارای 200 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات. شغل اهالی کارگر شرکت نفت، زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیچه بافی. راه آن مالرو است و آثار خرابه های قدیمی باقی است. ساکنین از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دو شاخۀ زبانۀ ترازو، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فشگلدرۀ بخش آبیک شهرستان قزوین است که 1279 تن سکنه دارد، در دوهزارگزی این روستا معدن زغال سنگ است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان بالا خیابان است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
دهی است از دهستان حومه بخش طراهان شهرستان خرم آباد. واقع در 34 هزارگزی جنوب باختری کوهدشت و 34 هزارگزی جنوب باختری راه خرم آباد به کوهدشت. با180 تن سکنه. آب آن از نهر خسروآباد و راه آن مالرومی باشد و در تابستان می توان اتومبیل برد ساکنان از طایفۀ نورعلی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، واقعدر 14 هزارگزی جنوب باختری سنقر و 5 هزارگزی باختر شوسۀ سنقر به کرمانشاه با 265 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و توتون و انگور و قلمستان شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است و از طریق عباس آباد در تابستان می توان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری خوسف. این ده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 143 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن پنبه و غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. مردم محل این ده را خلیلان نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان دشت سر، بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنۀ آن 110 تن. آب آن از نهر گرمرود و محصول آن لبنیات است. در تابستان تعدادی از سکنه به ییلاقات چلاو میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ لِ دِ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش شهرستان اهر واقع در 15 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر دارای 153 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آرزوانه، و آن طعامهای خوش طعم و خوشبوی باشد که کسان و آشنایان زنان آبستن، آنان را پزند و فرستند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تمساح، رجوع به تمساح شود، وصف این حیوان در کتاب ایوب فصل 41 به تفصیل بیان شده است و از جملۀ جباران حیوانات آبی است همچنانکه بهیموت از جباران حیوانات خشکی می باشد و از قرار شرحی که در ایوب وارد است با تعریف و توصیف نهنگ مطابق میباشد، خلاصه او از بزرگترین خزندگان و پشت و سر و دم او با فلسهای سخت پوشیده شده که وی را از نزول بلا و تیر و گلوله نگاه میدارد جز از شش خانه که بر او کارگر می باشد و نهنگ فعلاً در نهر ازرق که در جنوب عثلیت واقع است یافت میشود و در سابق الایام درمصر نیز یافت میشد و در مزمور 74:14) و اشعیا (27:1) به لفظ لویاتان به فرعون اشاره میکند و اما در مزمور (104:26) اشاره به یکی از حیوانات زورمند و شجاع آبی میباشد، همچو حوت و غیره، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
شیطرج. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ)
نام محلی در کنار راه کنگاور و جوکار میان کریم آباد و قلعۀ شیخ در سی هزارگزی کنگاور. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فریازان شود
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 28 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی شمال چهار میلان. کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 80 تن شیعه هستند و به لهجۀ کردی، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و توتون و شغل مردم زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه با 280 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جماعت. مردم. (آنندراج). جماعت مردمان و مردمان انبوه. (ناظم الاطباء). کسان بسیار:
دارم آن سر که سری در قدمت اندازم
وین خیالیست که اندر سر بسیاران است.
سلمان (از آنندراج).
بهر آنکه بسیاران خواسته اند که بنویسند داستانها که بدان خبیر بودیم. (دیاتسارون ص 6). و بسیاران در زایدن شادناک شوند. (ایضاً ص 8). و بسیاران از بنی اسرائیل پیش خدای خود بازگرداند. (ایضاً ص 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 11000گزی شمال خاوری کنگاور و 2000گزی خاور راه شوسۀ کرمانشاه به همدان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 130 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و آبی و صیفی و مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسیاران
تصویر بسیاران
جماعت، مردمان، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویارانه
تصویر ویارانه
خوراکی که برای رفع ویار زن آبستن تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویارانه
تصویر ویارانه
((نِ))
خوراکی که برای رفع ویار زن آبستن تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ واژه فارسی سره
شکوفه باران، گل افشان، گل پاشی، گلریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یکی از روستاهای دشت سر شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادی از دهستان فیروزجاه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستای از میان رود نور
فرهنگ گویش مازندرانی
بازکن، پاره کن، بپاشان
فرهنگ گویش مازندرانی
نهری که از ارش رود اهلم رستاق انشعاب می یابد، از توابع لیتکوه
فرهنگ گویش مازندرانی