جدول جو
جدول جو

معنی ولوکلا - جستجوی لغت در جدول جو

ولوکلا
(وَ گِ)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. سکنۀ آن 1280 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویولا
تصویر ویولا
(دخترانه)
نام نوعی ساز زهی از خانواده ویولن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویولا
تصویر ویولا
سازی شبیه ویولن و کمی بزرگ تر از آن، دارای چهار سیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولوال
تصویر ولوال
بانگ و فریاد کردن به گریه و زاریبرای مثال ذکری ز خدنگ تو و زلزال به سقسین / حرفی ز پرنگ تو و ولوال به بلغار (قاآنی - ۳۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولوله
تصویر ولوله
سر و صدای بسیار، شلوغی، فتنه، آشوب مثلاً در شهر ولوله ای به پا شده بود، بحث و سخن پیرامون چیزی، شایعه، ترس و وحشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واویلا
تصویر واویلا
کلمۀ افسوس که در نوحه و ماتم استعمال می کنند، مصیبت و حادثۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
دهی است جزء دهستان گنجگاه بخش سنجیده شهرستان هروآباد. دارای 243 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی فرش و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشک آباد از بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در چهار هزارگزی جنوب شرقی جویبار. ناحیه ای است در جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریایی، دارای 470 تن سکنه. مذهب اهالی شیعه است و مردم آن به لهجۀ مازندرانی سخن میگویند. از آب رود مشروب میشود. محصول آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی است و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کلمه افسوس مأخوذ از تازی که در نوحه و ماتم استعمال کنند. (ناظم الاطباء). به معنی افسوس، چه لفظ وا کلمه ندبه است و ندبه به ضم به معنی نوحۀ ماتم و ویل به معنی افسوس و اندوه و در آخر الف برای مد صوت که در حالت ندبه در آخر الفاظ پیدا می کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). ای وای ! دریغا! حسرتا!:
چون کند جان واژگونه پوستین
بانگ واویلا برآید ز اهل دین.
مولوی.
- امثال:
پیش از مرگ و واویلا ؟!
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا کَ)
دهی از دهستان تالارپی است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
دهی است از بخش دوهزار شهرستان تنکابن که 409 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غلۀ دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دهی از دهستان زیرکوه سورتیجی است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَلْ)
به لغت اهل سمرقند رودۀ گوسفند را گویند که با گوشت و مصالح پر کرده و پخته باشند. (برهان) (آنندراج). جرغند. جگرآگند. عصیب. نقانق. نکانه
لغت نامه دهخدا
(وَ پِ)
شهری است از اعمال بدخشان پشت بلخ و طخارستان. (معجم البلدان). شهری است خرم به خراسان و قصبۀ تخارستان و با نعمت های بسیار و آب روان و مردمان آمیزنده. (حدود العالم) :
گه به ولوالجم ولایت خویش
گه به وخش و به کیج و ختلانم.
روحی ولوالجی.
تو را شیر خواندم همی تا بکشتی
به یک زخم شیری به ولوالج اندر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(کُ مِلْ لا)
یکی از علمای کشاورزی روم قدیم است که در قرن اول میلادی می زیسته و مقالاتی چند راجع به زراعت و نگاهداری طیور و تربیت زنبور و غیره نگاشته است. (از تمدن قدیم، ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ وَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. دشت، معتدل و مرطوب است و 465 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وْ کَ)
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 14 هزارگزی شمال خاوری آمل با 600 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری است در کشور مکزیک که 53000 تن سکنه و کارخانه های تولید مواد غذائی دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تولوقه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
نوعی مرغوب از قند
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلولا
تصویر قلولا
برابر با قاز غلولا از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
فر زهبار یکی از سازهای زهی که به ویلولون شباهت کامل دارد اما اندکی از آن بزرگتر است صدای ویولا نیز از صدای ویولون بم تر میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واویلا
تصویر واویلا
کلمه افسوس که در نوحه و ماتم گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
روده گوسفند که با گوشت و مصالح پر کرده و پخته باشند جرغند جگر آگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واویلا
تصویر واویلا
افسوس ! دریغ !
فرهنگ فارسی معین
افسوس، دریغا، وااسفا، واحسرتا، هیهات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلاه زینتی که زنان به سر گذارند و با پولک ها و سکه های کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه کثیف و بویناک کچل ها
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای شرق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی