لجه. درآمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به جایی درشدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) ، والجه به کسی رسیدن و آن دردی است، و فعل آن مجهول استعمال شود. (اقرب الموارد)
لِجَه. درآمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به جایی درشدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) ، والجه به کسی رسیدن َ و آن دردی است، و فعل آن مجهول استعمال شود. (اقرب الموارد)