پارۀ بلند از زمین و پشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کدخان مرتجل باعلی تلعه. (اقرب الموارد) ، نشیب. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : و انی متی اهبط من الارض تلعه. (اقرب الموارد) ، آبراهه و دهانۀ فراخ وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود، و فی المثل: لایمنع ذنب تلعه، یضرب للذلیل الحقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، الحدیث فیجی مطر لایمنع منه ذنب تلعه، یرید کثرته و انه لایخلو منه موضع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، و در حق کسی که اعتماد را نشاید گویند: لا اثق بسبیل تلعتک وما اخاف الا من سبیل تلعتی، یعنی نمی ترسم مگر از بنی اعمام و اقارب خویش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پارۀ بلند از زمین و پشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کدخان مرتجل باعلی تلعه. (اقرب الموارد) ، نشیب. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : و انی متی اهبط من الارض تلعه. (اقرب الموارد) ، آبراهه و دهانۀ فراخ وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود، و فی المثل: لایمنع ذنب تلعه، یضرب للذلیل الحقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، الحدیث فیجی مطر لایمنع منه ذنب تلعه، یرید کثرته و انه لایخلو منه ُ موضع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، و در حق کسی که اعتماد را نشاید گویند: لا اثق بسبیل تلعتک وما اخاف الا من سبیل تلعتی، یعنی نمی ترسم مگر از بنی اعمام و اقارب خویش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نفس طلعه، نفس سخت گیرندۀ چیزی و تفحص کننده آن و مایل بهوا. (منتهی الارب). بسیار واقف بر چیزی. (منتخب اللغات) ، امراءه طلعه خباءه، زن بسیار خویشتن را نماینده و پنهان شونده. (منتهی الارب). زنی ظاهرشونده و خویشتن را نماینده. زن بسیار خویشتن نماینده و نهان شونده. (منتخب اللغات). زن که خود را بسیار بمردان نماید. ضد خباءه. امراءه طلعه و قبعه، زن که گاهی نهان گردد و گاهی پیدا (طلعه و قبعه هر دو با یکدیگر و توأم استعمال شوند). (منتهی الارب). زنی که سر پیش کند و باز کند. (مهذب الاسماء)
نفس طُلعه، نفس سخت گیرندۀ چیزی و تفحص کننده آن و مایل بهوا. (منتهی الارب). بسیار واقف بر چیزی. (منتخب اللغات) ، امراءه طلعه خباءه، زن بسیار خویشتن را نماینده و پنهان شونده. (منتهی الارب). زنی ظاهرشونده و خویشتن را نماینده. زن بسیار خویشتن نماینده و نهان شونده. (منتخب اللغات). زن که خود را بسیار بمردان نماید. ضد خباءه. امراءه طلعه و قبعه، زن که گاهی نهان گردد و گاهی پیدا (طلعه و قُبعه هر دو با یکدیگر و توأم استعمال شوند). (منتهی الارب). زنی که سر پیش کند و باز کند. (مهذب الاسماء)
آن که بر زین ثابت نباشد و در کشتی زود افتد، کم فهم، و گویند: هذا منزل قلعه، یعنی ناپایدار و غیرمستوطن، یا به این معنی که آن را مالک نیستیم و نمیدانیم چه وقت از آن منتقل میشویم. (منتهی الارب)
آن که بر زین ثابت نباشد و در کُشتی زود افتد، کم فهم، و گویند: هذا منزل قلعه، یعنی ناپایدار و غیرمستوطن، یا به این معنی که آن را مالک نیستیم و نمیدانیم چه وقت از آن منتقل میشویم. (منتهی الارب)
یک نوع صدف مدور که چون آن را به خاکستر گرم کنند برشکل ناخن چیزی از آن بر می آید و چون آن چیز را بکشند به قدر انگشت می گردد و آن همین اظفار است که در قسط یافته می شود و آن را اظفارالطیب گویند و به هندی نک است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اظفارالطیب شود
یک نوع صدف مدور که چون آن را به خاکستر گرم کنند برشکل ناخن چیزی از آن بر می آید و چون آن چیز را بکشند به قدر انگشت می گردد و آن همین اظفار است که در قسط یافته می شود و آن را اظفارالطیب گویند و به هندی نک است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اظفارالطیب شود
کالا کالای بازرگانی، آژخ زگیل دانه ای که بر پوست پدید آید و درد ندارد، یک دانه زالو سرشکستگی شکسته گشتن سر سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
کالا کالای بازرگانی، آژخ زگیل دانه ای که بر پوست پدید آید و درد ندارد، یک دانه زالو سرشکستگی شکسته گشتن سر سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
دیدار، رخسار چهره، یک شکوفه خرما، گریبانه آرایش نیامی ریژباره (ریژ هوا و هوس)، تک پران زنی را گویند که گاه خود را به مردان بیگانه بنمایاند، همه دان آگاه از چند و چون زندگی دیگران
دیدار، رخسار چهره، یک شکوفه خرما، گریبانه آرایش نیامی ریژباره (ریژ هوا و هوس)، تک پران زنی را گویند که گاه خود را به مردان بیگانه بنمایاند، همه دان آگاه از چند و چون زندگی دیگران
شیدایی معنی ولاه در الله دیدی. این تقریر مبتنی است بر آنکه الله مشتق از وله واصل آن (ولاه) باشد چنانکه قتاده از مفسرین و ابوالهیثم از لغویین بر آن عقیده رفته اند: (معنی ولاه درالله دیدی چون از قهرش ترسیدی پناه بالله دادی)
شیدایی معنی ولاه در الله دیدی. این تقریر مبتنی است بر آنکه الله مشتق از وله واصل آن (ولاه) باشد چنانکه قتاده از مفسرین و ابوالهیثم از لغویین بر آن عقیده رفته اند: (معنی ولاه درالله دیدی چون از قهرش ترسیدی پناه بالله دادی)
وسعت در فارسی پهنه واژه پهنه چنان که در لغت فرس آمده کفچه ای باشد که بدان گوی بازی کنند نامه نویسد بدین و نظم کند خوب تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی) در برهان قاطع افزوده بر این مانک برابر با پهنا دانسته شده پهن و پهنه برابر با گزینش فرهنگستان در ادب ایرانزمین بی پشینه نیست جرم هلال از بر این سبز پهنه چیست ماناز سم اسپ تو بر وی نشان رسید (کمال) فراخا، گنجایش، توانگری
وسعت در فارسی پهنه واژه پهنه چنان که در لغت فرس آمده کفچه ای باشد که بدان گوی بازی کنند نامه نویسد بدین و نظم کند خوب تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی) در برهان قاطع افزوده بر این مانک برابر با پهنا دانسته شده پهن و پهنه برابر با گزینش فرهنگستان در ادب ایرانزمین بی پشینه نیست جرم هلال از بر این سبز پهنه چیست ماناز سم اسپ تو بر وی نشان رسید (کمال) فراخا، گنجایش، توانگری