جدول جو
جدول جو

معنی ولدان - جستجوی لغت در جدول جو

ولدان
ولیدها، مولودها، کودک ها، نوزادها، بنده ها، جمع واژۀ ولید
تصویری از ولدان
تصویر ولدان
فرهنگ فارسی عمید
ولدان(وِ)
جمع واژۀ ولید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). مولودها. کودکان. پسران:
تا بباشند بدین رز در مهمان منند
رز فردوس من است ایشان ولدان منند.
منوچهری.
حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء)
لغت نامه دهخدا
ولدان
جمع ولید، کودکان پسران
تصویری از ولدان
تصویر ولدان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وادان
تصویر وادان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی دماوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلدان
تصویر گلدان
ظرف سفالی یا پلاستیکی دهان گشاد که در آن بوتۀ گل را می کارند، ظرفی فلزی، چینی یا بلوری که در آن دستۀ گل می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال به وسیلۀ آن ادراک می شود، نفس و قوای باطنی آن، یافتن مطلوب، یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وردان
تصویر وردان
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلدان
تصویر بلدان
بلدها، شهرها، سرزمین ها، جمع واژۀ بلد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بُو)
کمیزدان و ظرفی که در آن بول کنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلدان
تصویر بلدان
جمع بلد، شهرها جایباش ها جمع بلد شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بولدان
تصویر بولدان
شاشدان ظرفی که در آن بول کنند گمیزدان
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی که گلها را دسته در آن نهند، ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر بکارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
نفس و قوای باطنی آن، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحدان
تصویر وحدان
جمع واحد، یکتاها، یگانه ها، بی همانندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولکان
تصویر ولکان
فرانسوی آتشفشان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ولید: مولودها کودکان، پسران (و بنات افکارش غیرت حور و ولدان است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وردان
تصویر وردان
((وِ))
زگیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلدان
تصویر گلدان
ظرفی دهان گشاد برای کاشتن و عمل آوردن گل، چنین ظرفی با گل های داخل آن، ظرفی برای گذاشتن شاخه های گل در آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
((وِ یا وُ))
نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
فرجاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
Conscience
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
conscience
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
양심
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
বিবেক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
विवेक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
coscienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
geweten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
Gewissen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
совість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
совесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
sumienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
conciencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
consciência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
dhamiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی