جدول جو
جدول جو

معنی ولتر - جستجوی لغت در جدول جو

ولتر
(وُ تِ)
فرانسوا ماری آروئه، معروف به ولتر. نویسندۀ مشهور فرانسه. در 21 نوامبر 1694م. در پاریس متولد شد و در 30 مۀ 1778م. در همان شهر درگذشت. وی درجوانی از حکومت استبدادی رنج بسیار دید چنانکه در 23سالگی به گناه سرودن اشعاری در هجو نایب السلطنۀ فرانسه به زندان باستیل افتاد و یازده ماه در زندان ماند، ولی چون رهائی یافت نایب السلطنه برای او صد لیورشهریه مقرر داشت. آثار معروف ولتر در دوران جوانی بیشتر از جمله قطعات نمایش و مباحث تاریخی و علمی است و از معروفترین آنها قطعۀ بروتوس در تاریخ شارل دوازدهم و اصول فلسفۀ نیوتن و قرن لوئی چهاردهم و بحث در اخلاق ملل است. ولتر در سال 1750 به دعوت فردریک دوم پادشاه پروس به درباروی رفت و تا سال 1753 در خدمت آن پادشاه به سر برد. فردریک با او مانند دوستی نزدیک رفتار میکرد چنانکه برای او در قصر پوتسدام عمارتی پایین تر از عمارت خصوصی خویش تعیین کرده بود و با وی بر یک خوان می نشست. وظیفۀ ولتر تنها این بود که در آثار قلمی فردریک از لحاظ ادبی نظر کند. این نزدیکی سبب شهرت فوق العادۀ او شد و نامش در سراسر اروپا بر سر زبانها افتاد ودر این زمان او را ’شاه ولتر’ میخواندند. در سال 1753 میان ولتر و فردریک بر هم خورد و به فرانسه بازگشت ولی لوئی پانزدهم به وی خوشبین نبود. ولتر برای آنکه از خطر توقیف و زندان ایمن باشد در مزرعه ای نزدیک مرز فرانسه و سویس مسکن گزید (1755) و 23 سال باقی عمر را در آنجا به سر برد. آثار این دوره از عمر او بیشتر به صورت نامه و مکتوب انتشار یافته که جمع آنهاقریب ده هزار است. ولتر در سیاست و فلسفه بانی اساس تازه ای نگردید، بلکه به قول خود اساس گذشته را ویران کرد. نسبت به دین مسیح نیز خصومت می ورزید و در این دشمنی گاه از سرحد غرض و اتهام و دروغ نیز میگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرولتر
تصویر پرولتر
پرولتاریا، طبقۀ اجتماعی که جز دستمزد حاصل از کار روزانه، منبع درآمد دیگری ندارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وتر
تصویر وتر
فرد
طاق
تنها
در فقه نمازی که فقط یک رکعت دارد
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازه گیری اختلاف پتانسیل دو سر سیم که جریان الکتریکی از آن می گذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وتر
تصویر وتر
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد
در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه
در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است
زه کمان، چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن
در موسیقی زه یا سیم ساز
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
واحد اختلاف سطح (پتانسیل) الکتریکی است و آن عبارت است، از اختلاف سطح الکتریکی دو انتهای مفتولی که مقاومت آن یک اهم باشد و جریان یک آمپری از آن عبور نماید، و این اختلاف را با دستگاه ولت سنج اندازه گیری کنند
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نستیدن کینه را. (منتهی الارب) (آنندراج). دریافت نکردن کینه و خون کشتۀ خویش را. (ناظم الاطباء) ، زه کشیدن بر کمان، جفت را طاق ساختن، وترکردن نماز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن و مکروه و بدی رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کم کردن مال و حق کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). منه قوله تعالی: ولن یترکم اعمالکم. (قرآن 35/47) ، ای لن ینقصکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ)
زه کمان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چلۀ کمان. ج، اوتار. (منتهی الارب) ، رود. بربط. (زمخشری). رود. شرعه. (السامی). تار. (یادداشت مرحوم دهخدا). تار ساز. (غیاث اللغات). بم. تار سطبر بلندآواز از ذوات الاوتار. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابریشم رباب و چنگ. (زمخشری). خیوط آلات موسیقی چون گیتار و رباب که از رودۀ حیوانات ساخته میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، پی. هر عصب که از بیرون عضله رسته است. (یادداشت دهخدا). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. (از بحرالجواهر). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح هندسه) خط مستقیمی است که دایره را تقسیم کند خواه دایره را به دو نیمه بخش کند و این در صورتی است که خط مستقیم از مرکز دایره بگذرد و آن را قطر نیز مینامند و خواه به دو نیمه بخش نکند، بنابر این وتر اعم از قوس است. و بعضی گویند وتر خط مستقیمی است که دایره را به دو قسم مختلف تقسیم کند و آنکه به دو قسم متساوی تقسیم میکند قطر نامیده میشود. بنابر این وترمباین با قطر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، وتر زاویه، خطی است مستقیم یا غیرمستقیم که دو ضلع محیط به آن زاویه را به هم وصل میکند پس هر یک از خطوط سه گانه مثلث وتر است برای زاویه ای که بین دو ضلع متصل به آن خط است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(وِ / وَ)
تنها و طاق. (منتهی الارب). فرد و تنها و طاق. عدد طاق. (ناظم الاطباء). عدد که طاق باشد و از همین است صلوه وتر خلاف شفع. (کشاف اصطلاحات الفنون). تک و یگانه. (السامی فی الاسامی).
- صلوه وتر، نمازی است مخصوص که عدد و رکعات آن وتر است (طاق) نه شفع (جفت) . (کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز). صلوه وتر نماز یک رکعتی است که از نوافل شب محسوب میشود. نوافل شب یازده رکعت است. از این یازده رکعت نافلۀ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافلۀشب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. رجوع به رسالۀ ذخیرهالعبادآیت اﷲ فیض و توضیح المسائل آیت اﷲ بروجردی شود.
، کینه یا ستم و فزونی در آن، روزعرفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام دهی جزء دهستان رودباربخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، واقع در سه هزارگزی شمال معلم کلایه. دارای 152 تن سکنه. شیعه تاتی فارسی زبان. آب از چشمه. محصول آنجا غلات و لوبیا و گردو و عسل و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
مقداری است و آن به وزن نیم من تبریز باشد که سیصد مثقال است، ظرفی را گویند که در آن شراب و غیره کنند. (برهان). رطل معرب آن است. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(لُ تِ)
دوک ساکس. امپراطور آلمان (1125- 1137 میلادی). مولد سوپلین بورگ در حدود سال 1060 م
پسر لوئی دوترمر و ژربرژ. پادشاه فرانسه (954- 986 میلادی). مولد به سال 941 م
لغت نامه دهخدا
(تِ)
خاورشناس آلمانی که در سال 1771 م. در شهر التنبورگ از نواحی ساکس متولد شد و در سال 1826 میلادی درگذشت. وی معلم زبانهای شرقی در شهر هال بودو کتابی درباره صرف و نحو زبانهای عربی و کلدانی وعبرانی و سریانی نوشت
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دورتر و والاتر. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بالاتر. (رشیدی). دورتر، چنانکه گویند: پای واتر نهاد یعنی پا را دورتر گذاشت. (برهان) (آنندراج) : ملحاح، آن شتر که از آبشخور واتر نیاید. (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مارتین. مجدد مذهب مسیح و از مردم آلمان، مولد آیزلبن (1483-1546 میلادی). وی بانی مذهب پرتستان است و عقاید و اعمال وی در شرح این فرقه بیاید
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لوترا. زبانی غیرمعمول که دو کس با هم قرار داده باشند تا چون با هم سخن کنند دیگران نفهمند و آن را زبان زرگری هم گویند، لغز. چیستان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اولترا
تصویر اولترا
فرانسوی فرا پیشوند برخی واژگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولترا میکرسکوپ
تصویر اولترا میکرسکوپ
فرانسوی فرا ریزبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولترا ویولت
تصویر اولترا ویولت
فرانسوی فرا بنفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رش اولترابازیک
تصویر رش اولترابازیک
فرانسوی سنگ های فراشخاری زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
زه کمان، چله کمان، تار، ساز، در اصطلاح هندسه هر خطی که نقطه ای از دایره را به نقطه دیگر آن وصل کند
فرهنگ لغت هوشیار
واحدی معادل نیم من تبریز و برابر 30 مثقال، ظرفی که در آن شراب و مانند آن کنند رطل
فرهنگ لغت هوشیار
یکان فرور کهربی (واحد پتانسیل الکتریکی) ولت واحد اختلاف سطح (پتانسیل) الکتریکی و آن عبارتست از اختلاف سطح بین دو سر سیمی که مقاومت آن یک اهم است در صورتیکه جریانی بشدت یک آمپر از آن عبور کند و این اختلاف سطح را بوسیله دستگاهی بنام ولت سنج اندازه میگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولت
تصویر ولت
((وُ لْ))
واحد نیروی محرکه برقی و اختلاف پتانسیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واتر
تصویر واتر
((تَ))
دورتر، آن سوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وتر
تصویر وتر
((وِ))
قسمی از نماز فرد که فقط یک رکعت دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وتر
تصویر وتر
((وَ تَ))
زه کمان، جمع اوتار، زه یا سیم ساز، خطی است که دایره را به دو قسمت نامساوی تقسیم کند، ضلع روبروی زاویه قائمه مثلث، زردپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وتر
تصویر وتر
((وَ یا وِ))
فرد، تنها، طاق، عدد طاق، کینه، جمع اوتار
فرهنگ فارسی معین
پی، تار، تیر، رگ، زه، طاق، قوس، کمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدتر
فرهنگ گویش مازندرانی
بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
گشاد و باز، وارفته، پراکنده، مرتعی در نزدیکی روستای ساس نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
وزنی به اندازه ی چهارکیلویکان شمارش برای پشم، پنبه، نخ و
فرهنگ گویش مازندرانی