جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وتر

وتر

وتر
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد
در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه
در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است
زِهِ کَمان، چِلّۀ کَمان، چَرمِ کَمان، چَرمِ گور، چَرمِ گَوَزن
در موسیقی زه یا سیم ساز
وتر
فرهنگ فارسی عمید

وتر

وتر
زه کمان، چله کمان، تار، ساز، در اصطلاح هندسه هر خطی که نقطه ای از دایره را به نقطه دیگر آن وصل کند
فرهنگ لغت هوشیار

وتر

وتر
زه کمان، جمع اوتار، زه یا سیم ساز، خطی است که دایره را به دو قسمت نامساوی تقسیم کند، ضلع روبروی زاویه قائمه مثلث، زردپی
وتر
فرهنگ فارسی معین

وتر

وتر
تنها و طاق. (منتهی الارب). فرد و تنها و طاق. عدد طاق. (ناظم الاطباء). عدد که طاق باشد و از همین است صلوه وتر خلاف شفع. (کشاف اصطلاحات الفنون). تک و یگانه. (السامی فی الاسامی).
- صلوه وتر، نمازی است مخصوص که عدد و رکعات آن وتر است (طاق) نه شفع (جفت) . (کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز). صلوه وتر نماز یک رکعتی است که از نوافل شب محسوب میشود. نوافل شب یازده رکعت است. از این یازده رکعت نافلۀ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافلۀشب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. رجوع به رسالۀ ذخیرهالعبادآیت اﷲ فیض و توضیح المسائل آیت اﷲ بروجردی شود.
، کینه یا ستم و فزونی در آن، روزعرفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

وتر

وتر
زه کمان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چلۀ کمان. ج، اوتار. (منتهی الارب) ، رود. بربط. (زمخشری). رود. شرعه. (السامی). تار. (یادداشت مرحوم دهخدا). تار ساز. (غیاث اللغات). بم. تار سطبر بلندآواز از ذوات الاوتار. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابریشم رباب و چنگ. (زمخشری). خیوط آلات موسیقی چون گیتار و رباب که از رودۀ حیوانات ساخته میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، پی. هر عصب که از بیرون عضله رسته است. (یادداشت دهخدا). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. (از بحرالجواهر). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح هندسه) خط مستقیمی است که دایره را تقسیم کند خواه دایره را به دو نیمه بخش کند و این در صورتی است که خط مستقیم از مرکز دایره بگذرد و آن را قطر نیز مینامند و خواه به دو نیمه بخش نکند، بنابر این وتر اعم از قوس است. و بعضی گویند وتر خط مستقیمی است که دایره را به دو قسم مختلف تقسیم کند و آنکه به دو قسم متساوی تقسیم میکند قطر نامیده میشود. بنابر این وترمباین با قطر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، وتر زاویه، خطی است مستقیم یا غیرمستقیم که دو ضلع محیط به آن زاویه را به هم وصل میکند پس هر یک از خطوط سه گانه مثلث وتر است برای زاویه ای که بین دو ضلع متصل به آن خط است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا

وتر

وتر
نستیدن کینه را. (منتهی الارب) (آنندراج). دریافت نکردن کینه و خون کشتۀ خویش را. (ناظم الاطباء) ، زه کشیدن بر کمان، جفت را طاق ساختن، وترکردن نماز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن و مکروه و بدی رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کم کردن مال و حق کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). منه قوله تعالی: ولن یترکم اعمالکم. (قرآن 35/47) ، ای لن ینقصکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا