جدول جو
جدول جو

معنی ولب - جستجوی لغت در جدول جو

ولب
درختی است. نوعی از یتوعات است و به قدر ذرعی و برگش شبیه برگ شربین و مورد. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلب
تصویر آلب
(پسرانه)
(سکون لام و ب) دلیر، پهلوان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولا
تصویر ولا
(پسرانه)
دوستی، محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الب
تصویر الب
درختی خاردار شبیه درخت ترنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولع
تصویر ولع
حرص و علاقۀ شدید به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلب
تصویر دلب
چنار، درختی با ساقۀ قطور، برگ های پهن و چوب محکم که در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلب
تصویر طلب
دسته ای از مردم، گروه، فوجی از لشکر
طلب طلب: گروه گروه، دسته دسته، برای مثال جان پاکان طلب طلب و جوق جوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی - ۵۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ)
آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانۀ کاریز وقت جریان بگردد و گردابش مانند بلبل کوزه شود. آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانۀ کاریز یا ماشوره به وقت برآمدن گردان و بر صورت نایژه باشد. (منتهی الارب) ، چرخشت. دستگاه عصاره کشیدن: یوخذ من حب ّ آلاس... فیدق و یخرج عصارته بلولب و تؤخذ العصاره و تصیر فی اناء. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو لَ)
لولا، نر و ماده ای. بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام شهری است در اندلس. (آنندراج) (منتهی الارب) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
کرۀ گورخر. (دهار). خرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی خرکره، یعنی بچۀ خر. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، گوساله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنۀ آن 560 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
تخمی که آنرا بکارند سپس آن زمین را به آلت حرث بگردانند تا زیر خاک گردد. (منتهی الارب). تخم. (مهذب الاسماء). صولیب. رجوع به صولیب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جلب
تصویر جلب
گناه کردن، کشاندن، کشیده شدن، کشیدن از جائی به جای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلب
تصویر آلب
گرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولب
تصویر تولب
کره گور خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولب
تصویر لولب
آبریز مار پیچی، میخ پیچ، چرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلب
تصویر صلب
سخت، استوار، زمین درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلب
تصویر سلب
جامه، پوشش و بمعنای غارت و تاراج و یغما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلب
تصویر تلب
زیان و هلاکی
فرهنگ لغت هوشیار
ناخن، برگ تاک، پرده دل، مرد زن پسند دل خرما پیه خرما، پوسته پوست درخت دار پوست، لای سیاه لجن ابر بی بار، درخش خراشیدن به ناخن، بریدن ، پاره کردن، هوشربایی، گزیدن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلب
تصویر حلب
شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلب
تصویر ثلب
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلب
تصویر زلب
جمع زلبه، نواله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بولب
تصویر بولب
فرانسوی سوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلب
تصویر دلب
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
((لَ یا لُ لَ))
آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانه کاریز یا ماسوره به هنگام جریان بگردد و به صورت نایژه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تولب
تصویر تولب
((لَ))
مأیوس، دمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلب
تصویر جلب
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجب
تصویر وجب
وژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلب
تصویر طلب
بستان کاری، جستن، خواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلب
تصویر قلب
دل
فرهنگ واژه فارسی سره