جدول جو
جدول جو

معنی وقیفه - جستجوی لغت در جدول جو

وقیفه
(وَ فَ)
بز کوهی که در پناه سنگی ایستاده باشد از بیم سگان و فرودآمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقیفه
تصویر سقیفه
سایبان، صفۀ پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقیعه
تصویر وقیعه
وقیعت، بدگویی و غیبت کردن از کسی، فتنه، فساد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
کاری که انسان مکلف به انجام دادن آن باشد، کار و خدمت، جیرۀ روزانه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ فَ)
صفۀ پوشیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، پوشش بر در سرای. پوشش در. پوشش میان دو دیوار. (زمخشری). دالان بیرونی. (دهار) ، چوبهایی که بدان استخوان شکسته را بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، تختۀ کشتی سنگ پهن. (دهار) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). تختۀ کشتی. (مهذب الاسماء) ، هر چوب یا سنگ پهنا که بدان خانه را توان پوشید. (منتهی الارب) ، استخوان پهلوی شتر، پاره ای از استخوان سر شتر و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، خوان نان پختن. (مهذب الاسماء) ، در آنندراج و غیاث آمده است که به فتح اول و کسر قاف صحیح است و عوام که به جای اشکوفه گویند خطاست چنانکه سخن دروغ را گویند فلانی شکوفه بسته است و حقیقتش این است که سقیفه ایوانی بود پنهان که عرب برای مشوره های باطل در آنجا جمع میشدند. (غیاث) (آنندراج).
- سقیفۀ بنی ساعده، محلی که برخی از مسلمانان پس از رحلت رسول در آنجا گرد آمده و ابوبکر را به خلافت برداشتند. (ازآنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ فَ)
لعاب خطمی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آردالۀ جامه و پینووا. ج، وخائف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
وظیفه در فارسی هرگ هویشکار نام یکی از نوشته های ساسانی که برجای مانده (خویشکاریه رتکان) است که در زبان فارسی نوین آن را (وظایف نوباوگان) گویند فریچ (فرهنگ پهلوی برخی فریضه را برگرفته از آن دانند) راستاد جامگی گیره (جیره) روزینه، پیمان سامه (شرط)، کار، پایگاه پایه، پیشه آنچه که اجرای آن شرعا یاعرفا درعهده کسی باشد تکلیف: (... وظیفه هوا خوهی و خدمتکاری بجا آورد)، وجه گذران وجه معاش، مبلغی یاجنسی که برای امرار معاش بکسی (کارمند دولت و غیره) دهند مقرری مستمری: (و رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید) (حافظ)، شغل کار، تکلیف دینی، (صفویه) اعانه و تصدف بود که در ترتیب اداری هند بصورت تقدیر پرداخت میشد، جمع وظایف (وظائف)، یا بر حسب وظیفه. بنا بوظیفه از روی وظیفه حسب الوصیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقیعه
تصویر وقیعه
وقعیت در فارسی دشیادی (غیبت کردن)، کشمکش، کشت و کشتار، آسیب جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیفه
تصویر سقیفه
سایبان، پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصیفه
تصویر وصیفه
وصیفت در فارسی مونث وصیف کنیزک خدمتکاری که دختریا کنیزبود: (و صد وصیفت و صد غلام بی ریش بفرستاد)، وصف کننده (مونث)، جمع وصائف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
((وَ فِ یا فَ))
کاری که انسان مکلف به انجام آن باشد، جمع وظایف، جیره، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصیفه
تصویر وصیفه
((وَ فَ یا فِ))
خدمتکاری که دختر یا کنیز بود، وصف کننده (مؤنث)، جمع وصائف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
خویشکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
واجبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
Assignment, Duty, Task
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
affectation, devoir, tâche
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
任務 , 義務
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
کام , فرض , کام
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
משימה , חובה , מַטָּלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
tugas, kewajiban
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
งานที่ได้รับมอบหมาย , หน้าที่ , งาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
kazi, jukumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
任务 , 责任
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
incarico, dovere, compito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
임무 , 의무 , 과제
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
দায়িত্ব , দায়িত্ব , কাজ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
कार्य , कर्तव्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
Aufgabe, Pflicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
завдання , обов'язок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
задание , обязанность , задача
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
zadanie, obowiązek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
asignación, deber, tarea
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
atribuição, dever, tarefa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وظیفه
تصویر وظیفه
opdracht, plicht, taak
دیکشنری فارسی به هلندی