جدول جو
جدول جو

معنی وقیطه - جستجوی لغت در جدول جو

وقیطه
(وَ طَ)
صریعه. (اقرب الموارد). رجوع به صریعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وقیعه
تصویر وقیعه
وقیعت، بدگویی و غیبت کردن از کسی، فتنه، فساد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
آبی است غنی را و میان آن و مذعا کمتر از دو روز راه باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ طَ)
مؤنث وسیط. (فرهنگ فارسی معین) رجوع به وسیط شود، آبی که بر گل و لای غالب باشد. گویند: صار الماء وسیطه، ای غلب علی الطین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ حَ / حِ)
مؤنث وقیح. زن بی شرم:
رغم این نفس وقیحه خوی را
گر نپوشم رو، خراشد روی را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
گو کلان درشت که آب گرد آید در وی و مغاکی در کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر درشت. (مهذب الاسماء). وقیر، گلۀ گوسفندان یا گوسفندان ریزه یا گلۀ پنجصد گوسفند، یا عام است، یا گوسفند مع سگ و خر و شبان آن. (منتهی الارب). رجوع به وقیر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ فَ)
بز کوهی که در پناه سنگی ایستاده باشد از بیم سگان و فرودآمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
چاهی است به اجاء در کنار آن و به بویره معروف است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
خوار. (منتهی الارب). مرد خوار. (مهذب الاسماء) ، ناکس و فرومایه خواه زن و خواه مرد، بئر لقیطه، چاه کهنۀ عادی که ناگاه برافتد. لقیط، بنواللقیطه، گروهی است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
کم خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، زن فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وُ قی یَ)
اوقیه. هفت مثقال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزنی از اوزان قدیمه معادل چهل درهم. جوهری گوید در گذشته چنین بود. (منتهی الارب). اوقیه هفت مثقال و چهل درهم است و نزد ما شصت وشش درهم و دوسوم درهم است. (از اقرب الموارد). نام وزن مقرری، و آن چهل درم باشد. (غیاث اللغات). لغتی است در اوقیه، و ضبط آن به ضم واو است اگرچه مردم آن را به فتح تلفظ کنند، و این نیز لغتی است که بعضی حکایت کرده اند و جمع آن وقی ّ و وقایا است مثل عطیه و عطایا. (اقرب الموارد از مصباح)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقیطه
تصویر سقیطه
کم خرد زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیطه
تصویر وسیطه
وسیطه در فارسی مونث وسیط آب روی گل مونث وسیط، جمع وسائط (وسایط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقیعه
تصویر وقیعه
وقعیت در فارسی دشیادی (غیبت کردن)، کشمکش، کشت و کشتار، آسیب جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقیطه
تصویر لقیطه
مونث لقیط و لفتره فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقیه
تصویر وقیه
وقیه در فارسی بنگرید به اقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقیط
تصویر وقیط
آزاری (غشی حمله ای مصروع)، کوفته خسته
فرهنگ لغت هوشیار