دستۀ ریحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، سپرغم، شاه اسپرغم، نازبو، ضیمران، ضومران، ونجنک، اسفرغم، اسفرم، اسپرم، سپرهم، سپرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه سپرم، شاه پرم، شاسپرم
دستۀ رِیحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، سِپَرغَم، شاه اِسپَرغَم، نازبو، ضَیمُران، ضَومُران، وَنجنَک، اِسفَرغَم، اِسفَرَم، اِسپَرَم، سِپَرهَم، سِپَرَم، شاه اِسپَرَم، شاهِ سپَرَغم، شاهِ سپَرَم، شاه پَرَم، شاسپَرَم
دهی است جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند در 36 کیلومتری جنوب خاوری دماوند و 14 هزارگزی کیلان. راه فرعی دارد. سکنۀ آن 280 تن و آب آن از قنات و فاضلاب رود خانه سرخده و محصول آن غلات، بنشن، مختصر قیسی و شغل اهالی زراعت است. مزرعۀ خاک تپه جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند در 36 کیلومتری جنوب خاوری دماوند و 14 هزارگزی کیلان. راه فرعی دارد. سکنۀ آن 280 تن و آب آن از قنات و فاضلاب رود خانه سرخده و محصول آن غلات، بنشن، مختصر قیسی و شغل اهالی زراعت است. مزرعۀ خاک تپه جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
جای خراب. ویران. خراب. خرابه. غیرمسکون: که این خان ویرانه آباد کرد که چرخش نه بی بوم و بنیاد کرد. (شاهنامه، ملحقات ص 13 بیت 258). گنج تو را فقر تو ویرانه بس شمع تو را ظل تو پروانه بس. نظامی. زهد غریب است به میخانه در گنج عزیز است به ویرانه در. نظامی. غافلی ناگه به ویران گنج یافت سوی هر ویرانه زآن پس می شتافت. مولوی. حافظا خلد برین خانه موروث من است اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم ؟ حافظ. بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته هرکس بقدر همت خود خانه ساخته. هلال جغتایی (از مجلۀ یغما دورۀ 7 ص 378). سیلاب گرفت گرد ویرانۀ عمر وآغاز پری نهاد پیمانۀ عمر. ؟ - ویرانه بوم، سرزمین ویران: به کم مدت آن مرز ویرانه بوم به فر وی آبادتر شد ز روم. نظامی. - ویرانه رنگ، خراب گونه: که امشب در این کاخ ویرانه رنگ به امّید مالی گرفتم درنگ. نظامی. - ویرانه شدن، خراب شدن: مسکن شهری ز تو ویرانه شد خرمن دهقان ز تو بی دانه شد. نظامی. - ویرانه گیتی، سرزمین و دنیای خراب: زچین و ز سقلاب وز هند و روم ز ویرانه گیتی و آباد بوم. فردوسی. - ویرانه نشین، خرابه نشین. ساکن ویرانه: کلبۀ فقر هم اسباب تجمل دارد بوریا مسند ویرانه نشین میباشد. کلیم (از آنندراج)
جای خراب. ویران. خراب. خرابه. غیرمسکون: که این خان ویرانه آباد کرد که چرخش نه بی بوم و بنیاد کرد. (شاهنامه، ملحقات ص 13 بیت 258). گنج تو را فقر تو ویرانه بس شمع تو را ظل تو پروانه بس. نظامی. زهد غریب است به میخانه در گنج عزیز است به ویرانه در. نظامی. غافلی ناگه به ویران گنج یافت سوی هر ویرانه زآن پس می شتافت. مولوی. حافظا خلد برین خانه موروث من است اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم ؟ حافظ. بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته هرکس بقدر همت خود خانه ساخته. هلال جغتایی (از مجلۀ یغما دورۀ 7 ص 378). سیلاب گرفت گرد ویرانۀ عمر وآغاز پُری نهاد پیمانۀ عمر. ؟ - ویرانه بوم، سرزمین ویران: به کم مدت آن مرز ویرانه بوم به فر وی آبادتر شد ز روم. نظامی. - ویرانه رنگ، خراب گونه: که امشب در این کاخ ویرانه رنگ به امّید مالی گرفتم درنگ. نظامی. - ویرانه شدن، خراب شدن: مسکن شهری ز تو ویرانه شد خرمن دهقان ز تو بی دانه شد. نظامی. - ویرانه گیتی، سرزمین و دنیای خراب: زچین و ز سقلاب وز هند و روم ز ویرانه گیتی و آباد بوم. فردوسی. - ویرانه نشین، خرابه نشین. ساکن ویرانه: کلبۀ فقر هم اسباب تجمل دارد بوریا مسند ویرانه نشین میباشد. کلیم (از آنندراج)
ریحانه. نام مادر حضرت رضا علیه السلام، امام هشتم شیعیان. که کنیزکی بود. (از مجمل التواریخ و القصص). نام مادر حضرت را نجمه نوشته اند که بعد به ’تکتم’ و ’طاهره’ مسمی شده و ظاهراً این قول استوار نمی نماید. رجوع به منتهی الاّمال ص 172 و رضا شود
ریحانه. نام مادر حضرت رضا علیه السلام، امام هشتم شیعیان. که کنیزکی بود. (از مجمل التواریخ و القصص). نام مادر حضرت را نجمه نوشته اند که بعد به ’تکتم’ و ’طاهره’ مسمی شده و ظاهراً این قول استوار نمی نماید. رجوع به منتهی الاَّمال ص 172 و رضا شود
ریحانه. دختر حسین خوارزمی است، که ابوریحان بیرونی کتاب ’التفهیم لاوایل صناعه التنجیم’ را به نام وی تألیف کرده است. (از حواشی چهارمقالۀ عروضی چ قزوینی ص 54)
ریحانه. دختر حسین خوارزمی است، که ابوریحان بیرونی کتاب ’التفهیم لاوایل صناعه التنجیم’ را به نام وی تألیف کرده است. (از حواشی چهارمقالۀ عروضی چ قزوینی ص 54)
گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حنوه و آن گیاهی سهلی یا آزریون بری است. (ازاقرب الموارد) ، دستۀ ریحان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دستۀ شاهسپرم. (فرهنگ فارسی معین) ، پسر:ریحانه رسول اﷲ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام. (یادداشت مؤلف) ، زن، و از آن است فرمایش حضرت علی: ’المراءه ریحانه و لیست بقهرمانه’، ای انها طیب نفس للرجل لا قیمه علیه. (از اقرب الموارد)
گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حنوه و آن گیاهی سهلی یا آزریون بری است. (ازاقرب الموارد) ، دستۀ ریحان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دستۀ شاهسپرم. (فرهنگ فارسی معین) ، پسر:ریحانه رسول اﷲ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام. (یادداشت مؤلف) ، زن، و از آن است فرمایش حضرت علی: ’المراءه ریحانه و لیست بقهرمانه’، ای انها طیب نفس للرجل لا قیمه علیه. (از اقرب الموارد)
دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 700 تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است و ساکنان آنجا از طایفۀ حیدری هستند. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 700 تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است و ساکنان آنجا از طایفۀ حیدری هستند. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)