جدول جو
جدول جو

معنی وقوحه - جستجوی لغت در جدول جو

وقوحه(قَ)
وقاحه. قحه. وقح. شوخ گرفتن و سخت شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سخت شدن سم. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، بی شرم شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کم شدن شرم و حیا و بی پروا شدن بر ارتکاب قبایح و زشتی ها. (اقرب الموارد). شوخ روی شدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ شَ)
وتاحه. (ناظم الاطباء). کم گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد). رجوع به وتاحه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
وقوحه. قحه. وقح (و / و ق ) . شوخ گرفتن و سخت شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی)، وقحه. وقوحه. بی شرم شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن. (المصادر زوزنی). جری شدن بر ارتکاب زشتی ها. (اقرب الموارد). رجوع به وقاحت شود
لغت نامه دهخدا
(وَ حَ / حِ)
مؤنث وقیح. زن بی شرم:
رغم این نفس وقیحه خوی را
گر نپوشم رو، خراشد روی را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(قِ)
وقر. نشستن. (منتهی الارب) ، باوقار نشستن. در خانه نشستن. (اقرب الموارد). رجوع به وقر و وقور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقاحه
تصویر وقاحه
وقاحت در فارسی سمسول بی شرمی، شوخ گرفتن سم
فرهنگ لغت هوشیار