جدول جو
جدول جو

معنی وقواقه - جستجوی لغت در جدول جو

وقواقه
(وَقْ وا قَ)
رجل وقواقه، مرد یاوه درای بسیارسخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و همچنین امراءه وقواقه، زن یاوه درای بسیارگو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
وقواقه
پرگوی: زن یا مرد
تصویری از وقواقه
تصویر وقواقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درختی افسانه ای با میوه هایی شبیه صورت انسان که از آن صدایی شبیه صدای آدمی شنیده می شود، برای مثال همچون درخت وقواق او را طیور گویا / بر فتح شاه کرده الحمدلله ازبر (خاقانی - ۱۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواره
تصویر قواره
واحد شمارش پارچه به اندازه ای که لباس دوخته شود، واحد شمارش زمین به اندازه ای که یک بنا در آن ساخته شود، ظاهر مثلاً ریخت و قواره، شایسته، متناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورواره
تصویر ورواره
بالاخانه، غرفه، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ قَ)
مرد بسیارگوی، تاء برای مبالغه است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(رَق قَ)
زن درخشان روی. (منتهی الارب) (آنندراج) : جاریه رقراقه، دختر جوان که گویی آب در رخسارش جاری است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
نوعی قلقاس. لوف. صلیان. سبط. (دزی ج 1 ص 102). صاحب اقرب الموارد در ذیل لوف آرد: نباتی است دارای برگهای سبز که بر روی زمین گسترده شود و نی مانندی در میان آن پیدا آید که میوه بر سر آن پدید آید و آنرا پیازی شبیه پیاز دشتی است و نزد عوام از گیاهان دارویی باشد
لغت نامه دهخدا
(وَرْ زَ /زِ)
ورواره. غرفه. (صحاح الفرس) :
بر سر هرکوی جوانمردوار
نقب برون آرم و وروازه...
سوزنی.
ظاهراً صورت دیگری از ورواره است. رجوع به ورواره شود
لغت نامه دهخدا
(وَطْ وا طَ)
التی تقارب کلامها. (اقرب الموارد). زنی که جلد و تند حرف زند. (ناظم الاطباء) ، الصیاحه. زن فریادکشنده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَشْ وا شَ)
ناقه وشواشه، ناقۀ سبک و چست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نعامه وشواشه، شترمرغ سبک و چست و تیزرو. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وشواش شود
لغت نامه دهخدا
(وَکْ وا کَ)
زن کلان سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَرْ وا رَ / رِ)
بر وزن انگاره، بالاخانه و حجره را گویند که بر بالای حجرۀ دیگر سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کرسی وتخت پادشاه و نشیمن و اورنگ پادشاهی. (ناظم الاطباء) ، غرفه و چارطاق. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
فقفاق. (منتهی الارب). مرد گول بیهوده گوی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ قَ)
زن سبک رفتار. ماده شتر سبک رفتار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سبک رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ)
رجل تقواله:مرد نیکوسخن یا بسیارگوی چرب زبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
نام جزیره ای است از جزایر دریا، و بعضی گویند نام کوهی است و در آن معدن طلاست و مردم آنجا جمیع ظروف و اوانی خود و زنجیر و قلادۀ سگان از طلا کنند و بوزینه و میمون در آنجا بسیار است و آنها را خانه جاروب کردن و هیزم از جنگل آوردن و کارهای دیگر تعلیم دهند و در آن کوه درختی است که بار و میوۀ آن به صورت آدمی و حیوانات دیگر نیز میباشد و از آن صورت ها صداهای عجیب و غریب برمی آید و سخن می کنند و جواب میدهند و چون از درخت بیفتند یا بچینند دیگر آواز ندهند و سخن نگویند و آن درخت را نیز وقواق گویند، و بعضی دیگر گفته اند نام درختی است در هندوستان که هر صباح برگ آرد و بهار کند و شام خزان شود و برگ بریزد. (برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات) :
همچون درخت وقواق او را طیور گویا
بر فتح شاه کرده الحمدللّه از بر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
کالنجه (قمری) از پرندگان، ترسو پارسی است وغواغ درختی که در گذشته ازچوب آن آمه (دوات) می ساخته اند نام درختی که در قدیم از چوب آن دوات میساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاقه
تصویر وفاقه
سازواری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاحه
تصویر وقاحه
وقاحت در فارسی سمسول بی شرمی، شوخ گرفتن سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاره
تصویر وقاره
بردبار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
وقایه: وقایت در فارسی نگاه داشتن، پناه دادن محافظت نگهبانی، قسمی چادرابریشمی یاپنبه یی که زنهای محترم مشرق زمین برروی سرمی انداختند و صورت و پایین تر از زانوهارا نمی پوشانیدند: (ابراز طرف کوه بر آمد دو سه پایه از شرم بر خسار فرو هشته وقایه) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثاقه
تصویر وثاقه
وثاقت در فارسی استواری، استوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواقه
تصویر لواقه
نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواله
تصویر قواله
بسیار گوی، زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه که گرد بریده باشند، پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد، یک قواره فاستونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوامه
تصویر قوامه
سرپرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاقه
تصویر فقاقه
گول مرد، پف ماهی ماهی نیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواقه
تصویر حواقه
رفته روفته خاکروبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقوقه
تصویر دقوقه
گاو خرمن کوب
فرهنگ لغت هوشیار
نام درختی است افسانه یی که میوه آن بشکل آدمی است. توضیح درخت عجیب (واقواق) و (واق) - قدیمترین ذکری از افسانه میوه های بشکل بشر در متنی چینی آمده بنام تونگ تینگ تالیف تویئو که در 766 تا 801 م. نوشته شده. تویئو غالبا از یکی از اقوام خود بنام توهوعن نام میبرد که باحتمال قوی در جنگ تلس در 751 م. محبوس شده و از 751 تا 762 م. در عربستان اقامت گزید و کتابی درباب آنچه که درخارجه دیده بود تالیف نمود بنام کینگ هینگ کی که امروزه در دست نیست. بنابراین بنظر میرسد که تو هوان باشد که در مدت اقامت اجباری خود در نزد اعراب افسانه ای را که تویئو نقل می کند و آن افسانه این است: (پادشاه تشه ها (تازیان اعراب) کسانی را مامور کرد تا سوار کشتی گردند و البسه و اغذیه با خود بردارند و در داخل دریا شوند. آنان مدت هشت سال در دریا بودند بدون آنکه بساحل غربی برسند. در وسط دریا ایشان صخره مربعی را مشاهده کردند. در روی آن درختی بود که شاخه هایش سرخ و برگهایش سبزبود. بر روی درخت گروهی از کودکان نشات یافته بودند. طول آنان شش تا هفت شست (ابهام) بود. چون کودکان مزبور آدمیان را میدیدند سخن نمی گفتند ولی میتوانستند بخندند و حرکت کنند. دست و پای و سرایشان بشاخه های درخت ملصق بود. وقتی که آدمیان آنان را جدا کرده میگرفتند. همین که بدست ایشان می افتادند خشک و سیاه میگردیدند. فرستادگان با شاخه ای (ازین درخت) - که اکنون درمقر پادشاه تشه (تازیان) موجوداست - باز گشتند... . درهند درختانی که موسوم به واق واق هستند و میوهءظنهابشکل آدمی است وجودداردد میوه آنان زنان است. بقول کتاب الحیوان جاحظ و قواقها محصول نباتت وحیوانات اند. واقواقها موجوداتی هستن که بنوع بشر بسیار شبیه اند. آنان محصول درختان بزرگی هستند که باموی (سر) بدانها آویخته اند. این موجودات دارای پستان و اعضای تناسلی شبیه به زنان هستند و دارای رنگ مخضب اند و دایما فریاد بر آورند: واق واق. وقتی که یکی از آنها اسیر شود خاموش گرد و بمیرد. واقواقها مانند نخل و نارگیل اند و بدن آنها بین موجودات نباتی و حیوانی است. فروان چنین استنتاج میکند طبق روایات در جزیزه واقواق مهاراجه - پادشاه جزایر - سکونت دارد و از روایات دیگر میدانیم که عنوان سلطان زبگ یعنی سوماترا کشور طلا همین بوده. اهالی سوماترا جزایر و سواحل اقیانوس هند غربی را می شناختند. آنان از عهد قدیم در ماداگاسکار سکونت گزیدند... نام بند بارس واقع در ساحل غربی سوماترا بالوس جغرافی نویسان عرب پولوشی چینیان نخستین بار در بطلمیوس آمده. (با روسای پنتا پنج جزیره بارس. و گویند مسکن آدمخورانست)، عرب گاه این جزیره را بنام (بالوس) و گاه بنام (فنصور) - ماخوذ از بان مالای یاد کرده وآن بندرمشهور پکپکلند یا کشور پکپک است که در قدیم کافور نیک از آنجا صادر میشد. نام قوم پکپک درعربی بصورت فکفک تعریب شده که از لحاظ علم الصوت نزدیک به (واق واق) است. و من شکی ندارم که این دو اسم دارای یک مسمی هستند در سوماترا مانند ماداگاسکار درخت پاندانوس بشکل وحشی میروید و نام آن دربتک بکوان در مالگاش (ماداگاسکاری) و کوا است. نکته قابل توجه است در سوماترا یک قبیله بتک موسوم به پکپک معرب فکفک است و درخت پاندانوس در ماداگاسکار واهواک نامیده میشود ماخوذ از واک واک قدیم و پاندانوس وکواک. از لحاظ تاریخ نیز میدانیم که مردم سوماترا مکررا باقیانوس هند غربی مسافرت کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
برباره: لنبوئنهم من الجنه غرفا: بخدای که فرود آریم ایشانرا دربهشت درکاخهایی که آن بنلدترین خانه هاباشد واگربه ثاخوانی لنبوینهم بخدای که همیشه بداریم ایشانرا در ورواره های بهشت و ورواره را مخصوص کرد که ازخانه ها آن خوشترباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواره
تصویر قواره
((قَ ر))
مقدار پارچه بریده شده به اندازه یک دست لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقایه
تصویر وقایه
((و ِ یَ))
نگاهداری کردن. حفظ کسی از بدی و آفت، روسری، سربند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورواره
تصویر ورواره
((وَ رِ))
فرواره، بالاخانه، خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین