چوب نیزه. رجوع به قناه شود، کاریز. (مهذب الاسماء). کهریز. کاهریز. ج، قنوات: وای بومسلم که مر سفاح را او برون آورد زان ویران قنات. ناصرخسرو. ، استخوان مهرۀ پشت. (غیاث اللغات از شرح نصاب و منتخب)
چوب نیزه. رجوع به قناه شود، کاریز. (مهذب الاسماء). کهریز. کاهریز. ج، قنوات: وای بومسلم که مر سفاح را او برون آورد زان ویران قنات. ناصرخسرو. ، استخوان مهرۀ پشت. (غیاث اللغات از شرح نصاب و منتخب)
جمع واژۀ وجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ وجنه که به معنی رخسارۀ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و اشک ندامت بر صفحات وجنات از فوارۀ دیدگان رها کرد. (سندبادنامه ص 153). رجوع به وجنه شود
جَمعِ واژۀ وجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جَمعِ واژۀ وجنه که به معنی رخسارۀ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و اشک ندامت بر صفحات وجنات از فوارۀ دیدگان رها کرد. (سندبادنامه ص 153). رجوع به وجنه شود