جدول جو
جدول جو

معنی وقنات - جستجوی لغت در جدول جو

وقنات
(وُ)
جمع واژۀ وقنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). به معنی آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وقنه شود
لغت نامه دهخدا
وقنات
جمع وقنه، آشیانه ها
تصویری از وقنات
تصویر وقنات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجنات
تصویر وجنات
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، غرّه، رخساره، دیمه، چیچک، دیباجه، چهر، لچ، خدّ، گردماه، سج، عارض، دیباچه، دیمر، رخسار، عذار، محیّا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنات
تصویر قنات
مجرایی کم شیب که برای جاری شدن آب در زیر زمین حفر می کنند، کاریز
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
پردۀ کرباس که قایم مقام دیوار باشد
لغت نامه دهخدا
(قَ)
چوب نیزه. رجوع به قناه شود، کاریز. (مهذب الاسماء). کهریز. کاهریز. ج، قنوات:
وای بومسلم که مر سفاح را
او برون آورد زان ویران قنات.
ناصرخسرو.
، استخوان مهرۀ پشت. (غیاث اللغات از شرح نصاب و منتخب)
لغت نامه دهخدا
(قُنْ نا)
جمع واژۀ قنّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنه شود
لغت نامه دهخدا
(وُ / وُ کُ / وُ کَ)
جمع واژۀ وکنه، به معنی آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکنه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
جمع واژۀ وقره. آثار و نشانه ها. (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وقره شود
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
جمع واژۀ وقعه. (اقرب الموارد). رجوع به وقعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
جمع واژۀ وجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ وجنه که به معنی رخسارۀ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و اشک ندامت بر صفحات وجنات از فوارۀ دیدگان رها کرد. (سندبادنامه ص 153). رجوع به وجنه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اقنه. (منتهی الارب). رجوع به اقنه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دعا کردن بر دشمن.
لغت نامه دهخدا
به حفره که در زیر زمین جهت جاری شدن آب حفر نمایند قنات گویند و بیشتر در قدیم معمول بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکنات
تصویر وکنات
جمع وکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجنات
تصویر وجنات
رخسار و گونه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقنات
تصویر اقنات
دیر ایستادن در نماز دراز نمازی نفرین بر دشمن دراز کردن جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقعات
تصویر وقعات
((وَ قَ))
جمع وقعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجنات
تصویر وجنات
((وَ جَ))
جمع وجنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنات
تصویر قنات
((قَ))
کاریز، مجرای آب زیرزمینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنات
تصویر قنات
کاریز، کهریز
فرهنگ واژه فارسی سره