جدول جو
جدول جو

معنی وقر - جستجوی لغت در جدول جو

وقر
سنگینی، کنایه از سنگین و باوقار بودن، کنایه از بردباری، در پزشکی سنگینی گوش و کری
تصویری از وقر
تصویر وقر
فرهنگ فارسی عمید
وقر
(وِ)
بار گران، یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، اوقار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بار خر و استر، چنانکه وسق بار شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). خروار. (مهذب الاسماء). خربار. باری که آن را خر و استر تواندبرداشت، و مقدار آن چهل صاع باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
وقر
(وَ قُ)
رجل وقر، مرد بردبار و آهسته کار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وقر
(قَ)
وقوره. نشستن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وقر
ترک استخوان، مغاک گودی، گرانی گوش سنگینی گوش، بردباری به گواژ این ها برابر های پارسی واژه (وقر) است. فارسی گویان (وقر) را برابر (وقار) به کار می برند بنگرید به وقار بارسنگین، ابر گرانبار بزرگوار جاافتاده: مرد -1 سنگین گردیدن گران گشتن، باوقاربودن، سنگینی گرانی، وقار
فرهنگ لغت هوشیار
وقر
((وَ))
سنگینی، گرانی، وقار
تصویری از وقر
تصویر وقر
فرهنگ فارسی معین
وقر
رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار
متضاد: جلفی، سبکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توقر
تصویر توقر
آهستگی نمودن، بردبار شدن، وقار، سنگینی و گران مایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقر
تصویر موقر
عاقل و باوقار، آزموده، خردمند، بزرگوار، آراسته
فرهنگ فارسی عمید
(وَ قَ ری ی)
منسوباً، شبان وقیر که گلۀ گوسفندان است، یا فراهم آرندۀگوسفندان و خداوند خران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صاحب الحمیر. (از اقرب الموارد) ، باشندۀ شهر. (منتهی الارب). ساکنان شهر. (اقرب الموارد). ساکن در شهرهای بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ را)
دابه وقری، ستور بارکرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موقر
تصویر موقر
با شکوه، مجلل و با وقار، بردبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقر
تصویر توقر
وقار نمودن، بردبار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقر
تصویر اوقر
گرانسنگ تر سنگین تر آهسته تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقر
تصویر توقر
((تَ وَ قُّ))
بردبار شدن، آهستگی کردن، سنگینی کردن، سنگینی، گرانمایگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقر
تصویر موقر
((مُ وَ قَّ))
باوقار، محترم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقر
تصویر موقر
Dignified, Solemn, Venerable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موقر
تصویر موقر
digne, solennel, vénérable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موقر
تصویر موقر
terhormat, khidmat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از موقر
تصویر موقر
heshima, dhabiti, mzee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از موقر
تصویر موقر
威厳のある , 厳粛な , 尊敬すべき
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از موقر
تصویر موقر
庄重的 , 庄严的 , 尊敬的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موقر
تصویر موقر
מכובד , רציני , מכובד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از موقر
تصویر موقر
위엄 있는 , 엄숙한 , 존경받을
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از موقر
تصویر موقر
saygın, ciddi, saygıdeğer
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از موقر
تصویر موقر
digno, solene, venerável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موقر
تصویر موقر
सम्मानित , गंभीर , सम्माननीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از موقر
تصویر موقر
degno, solenne, venerabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موقر
تصویر موقر
digno, solemne, venerable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موقر
تصویر موقر
deugdzaam, plechtig, eerbiedwaardig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موقر
تصویر موقر
гідний , урочистий , шанований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موقر
تصویر موقر
достойный , торжественный , почтенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موقر
تصویر موقر
godny, uroczysty, czcigodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موقر
تصویر موقر
würdevoll, feierlich, ehrwürdig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موقر
تصویر موقر
มีเกียรติ , เคร่งขรึม , เคารพ
دیکشنری فارسی به تایلندی