جدول جو
جدول جو

معنی وقایت - جستجوی لغت در جدول جو

وقایت
نگه داری، حفظ و صیانت
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
فرهنگ فارسی عمید
وقایت
نگاهداشتن محافظت کردن، نگاهداشت محافظت نگهبانی: (سگ گرگین این دربه زشیران همه عالم که لاف عشق حق دارد و او داند و قایتها) (دیوان کبیر)، هرچه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
فرهنگ لغت هوشیار
وقایت
((و یا وَ یَ))
محافظت، نگهبانی، هر چه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
فرهنگ فارسی معین
وقایت
پاسداری، حفاظت، حفظ، نگاهداشت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وصایت
تصویر وصایت
عملی که شخص به واسطۀ آن برای انجام اموری پس از مرگش سفارش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشایت
تصویر وشایت
سخن چینی کردن، نمامی، سخن چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقاحت
تصویر وقاحت
بی ادبی و گستاخی بی شرمی، بی حیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقایت
تصویر سقایت
جای آب دادن یا آب خوردن، ظرفی که با آن آب بدهند، ظرف یا پیمانۀ آب یا شراب، پیشۀ کسی که به دیگران آب بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
واقعه، در تصوف حالات روحی که بر سالک عارض می شود
فرهنگ فارسی عمید
وقایه: وقایت در فارسی نگاه داشتن، پناه دادن محافظت نگهبانی، قسمی چادرابریشمی یاپنبه یی که زنهای محترم مشرق زمین برروی سرمی انداختند و صورت و پایین تر از زانوهارا نمی پوشانیدند: (ابراز طرف کوه بر آمد دو سه پایه از شرم بر خسار فرو هشته وقایه) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
عمل وصی کردن: ویک نفس بمنزله وصایت است، نصیحت، وصیت سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاحت
تصویر وقاحت
بی حیابودن بی شرم بودن، بی حیایی بی شرمی: (ازوفات عطا بن یعقوب تازه ترشد وقاحت عالم) (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
جمع وقیعه (وقیعه)، آسیب جنگ، جنگ پیکار، سرگذشتها اتفاقات: (بر کیارق... بروزگار او حوادث و وقایع بسیار افتاد) یا وقایع عرب. روزهای جنگ تازیان و داستانهای آنها. توضیح در تداول ایرانیان وقایع جمع (واقعه) گرفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
حکومت کردن، دست یافتن تصرف کردن، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود: ولایت کیلان و ولایت مازندران، سرزمین خطه: (ورایت نصرت شمارازکلاردشت نهضت نموده بعداز چندکوچ به ولایت لاررسید)، شهر بلده، کشور مملکت: (گفتی کزجمله ولایت روس بود شهری بنیکوی چو عروس) (هفت پیکر)، جمع ولایات، (دراصطلاح نویسندگان شبه قاره هند) ایران: (رسمی است که قلندران و عاشق پیشگاه ولایت بر سینه داغ کنند)، شهر و مولد و موطن هرکس (غیراز پایتخت) : (من آمده ام تهران زمستان را کار کنم و تابستان بروم ولایت)، توضیح ولایت و ولایت هر دو بمعانی یکدیگر آمده اند. یا ولایت قالوابلی. ولایت ایمان که ارواح مومنان در آن باخدای تعالی عهد بستند ببندگی. توضیح اشاره به آیه 171 ازسوره 7 (اعراف) : (واذاخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم ک قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمه اناکنا عن هذافاعلین) -1 حکومت کردن، تسلط داشتن، حکومت امارت: (ابونصر... برملک واقف بود... وقانون ولایت از اواستکشاف واستنطاق مینمود)، تسلط، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود، سرزمین خطه، مقام ول که پس ازمقام نبی (نبوت) قراردارد. یا شاه ولایت. لقب علی علیه السلام بن ابی طالب، جمع ولایات. یا ولایت عهد. شغل ومقام ولی عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقفیت
تصویر وقفیت
از ساخته های فارسی گویان ورستادگی وقف بودن چیزی در راه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
موضع سقی جای آب دادن، ظرفی که با آن آب دهند پیمانه آب و شراب، دادن آب شراب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایه
تصویر وقایه
((و ِ یَ))
نگاهداری کردن. حفظ کسی از بدی و آفت، روسری، سربند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشایت
تصویر وشایت
((و یَ))
سخن چینی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقاحت
تصویر وقاحت
((وَ حَ))
بی شرمی، بی حیایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
((وَ ی))
جمع وقیعه، حوادث، سرگذشت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
((وَ یا وِ یَ))
پند، نصیحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وَ یَ))
بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آن ها فرمانروایی کند، شهرستان، جمع ولایات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وِ یَ))
فرمانروایی، پادشاهی، حکومت کردن، تسلط داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقایت
تصویر سقایت
((س یا سَ یَ))
جای آب دادن یا آب خوردن، ظرف آب یا شراب، آب یا شراب به دیگران دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
رویدادها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وقاحت
تصویر وقاحت
بی شرمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
Guardianship, Lordship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, senhorio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, señorío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
opieka, panowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
опека , владение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
опіка , владарювання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
voogdij, heerschappij
دیکشنری فارسی به هلندی