جدول جو
جدول جو

معنی وقائع - جستجوی لغت در جدول جو

وقائع
(وَ ءِ)
وقایع. رجوع به وقایع شود
لغت نامه دهخدا
وقائع
جمع وقیعه، آسیب های جنگ کشت و کشتارها دشیادها بد گویی ها جمع وقیعه (وقیعه)، آسیب جنگ، جنگ پیکار، سرگذشتها اتفاقات: (بر کیارق... بروزگار او حوادث و وقایع بسیار افتاد) یا وقایع عرب. روزهای جنگ تازیان و داستانهای آنها. توضیح در تداول ایرانیان وقایع جمع (واقعه) گرفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وقایع
تصویر وقایع
واقعه، در تصوف حالات روحی که بر سالک عارض می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
داغ که بر دو کرانۀ ران ستور باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَقْ قا)
وقاعه. غیبت کننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل وقاع، مرد غیبت کننده مردم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وشیعه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و آن ماشوره و چوبی است که بافنده بر آن رشته های رنگین پیچد، و ماکوی بافنده و نوالۀ باغنده. (آنندراج). رجوع به وشیعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وضیعه، به معنی کتاب که در آن حکمت نویسند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رخت و بار قوم. (منتهی الارب). اثاثۀ مسافرین. (از اقرب الموارد). گویند: این خلفوا وضائعهم.
- وضائع الملک، آنچه بر رعایا مقرر و واجب است در ملک ایشان از زکات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- وضائع کسری،توقیعات انوشیروان. الوضائع الذین وضعهم کسری فهم شبه الرهائن کان یرتهنهم و ینزلهم بعض بلاده. (اقرب الموارد). رجوع به وضیعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نقیعه. رجوع به نقیعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ وقیعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- وقایع العرب، ایام حروب و اخبار ایشان. (از منتهی الارب). روزهای جنگ تازیان و داستانهای تازیان. (ناظم الاطباء). اخبار کارزارها. (غیاث اللغات) (آنندراج).
، در تداول، سرگذشت ها. اتفاقات. رویدادها وحوادث و احوال. (آنندراج). در تداول فارسی وقایع جمع واقعه گرفته میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وقیذه. (اقرب الموارد). سنگهای گسترده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وقیصه. (اقرب الموارد). سر استخوانهای کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وقیصه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ ودیع، به معنی عهد و پیمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود.
، جمع واژۀ ودیعه. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی زنهار و امانت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ودیعه شود. امانتها و هرچه که در نزد کسی بطور امانت گذارند. (ناظم الاطباء).
- ودائع پروردگار، رعایا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ودائع
تصویر ودائع
ودایع در فارسی، جمع ودیعه، سپرده ها وانه ها نهاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
جمع وقیعه (وقیعه)، آسیب جنگ، جنگ پیکار، سرگذشتها اتفاقات: (بر کیارق... بروزگار او حوادث و وقایع بسیار افتاد) یا وقایع عرب. روزهای جنگ تازیان و داستانهای آنها. توضیح در تداول ایرانیان وقایع جمع (واقعه) گرفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
((وَ ی))
جمع وقیعه، حوادث، سرگذشت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
((و))
مجامعت، آمیزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
رویدادها
فرهنگ واژه فارسی سره
اتفاقات، حوادث، سوانح، عوارض
فرهنگ واژه مترادف متضاد