جدول جو
جدول جو

معنی وفنوک - جستجوی لغت در جدول جو

وفنوک
(وَ)
غاشیۀ پلنگ را گویند و آن پرده ای باشد که بر روی مسند اندازند. (برهان). ظاهراً مصحف دفتوک است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
روپوش زین اسب، غاشیه، یون، جناغ زین برای مثال از بزرگی که هستی ای خشنوک / چاکرت بر کتف نهد دفنوک (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
چماق
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دَ فَ)
غاشیه و زین پوش. (برهان). غاشیه که هنگام سواری چاکران بر دوش افکنده پیشاپیش اسپ خواجۀ خود روند، و چون فرودآید آنرا بر روی زین کشند. (آنندراج) :
کون چو دفنوک پاره پاره شده
چاکرش بر کتف نهد دفنوک.
منجیک.
از بزرگی که هستی ای خشنوک
چاکرت بر کتف نهد دفنوک.
منجیک.
، چماق. (برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پوست ببر و یا پلنگ که بر بالای تخت و مسند می گسترند. (ناظم الاطباء). اما کلمه ظاهراً مصحف دفنوک است. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دفنوک شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ رَ)
جای گرفتن و اقامت کردن در جایی. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) ، مواظبت بر کاری. (از اقرب الموارد) ، همیشگی نمودن بر چیزی، دروغ بربافتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ستیهیدن. (منتهی الارب). لج کردن. (از اقرب الموارد) ، بی باک گردیدن جاریه، پیوسته خوردن طعام وبازنماندن و ننگ نداشتن، درآمدن در کار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فنک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
زین اسب، روپوش غاشیه زین پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنوک
تصویر فنوک
جای گرفتن ماندگاری، ستیهیدن، بی باکی، دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
((دَ))
غاشیه، زین پوش
فرهنگ فارسی معین