جدول جو
جدول جو

معنی وفق - جستجوی لغت در جدول جو

وفق
سازگار شدن، مناسبت و سازگاری، مطابقت میان دو چیز
وفق دادن: مطابقت دادن، سازش دادن
تصویری از وفق
تصویر وفق
فرهنگ فارسی عمید
وفق
وفق در فارسی سازگاری سازواری، سزاوار موافقت بین دو چیز سازواری سازگاری. یا بر وفق. طبق بر حسب مطابق: (هرکه بگذشت بخاک در دولت اثرت یافت بر وفق ارادت همه کار و همه کام) (وحشی) یا بر وفق مراد. طبق مقصود: (و امور جمهور آن اقالیم بر وفق مراد ملتئم اطراف و اکناف آن ولایت در غایت خصب و آبادنی)
فرهنگ لغت هوشیار
وفق
((و))
سازگاری، مناسبت
تصویری از وفق
تصویر وفق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موفق
تصویر موفق
کامیاب، پیروز، پیروزمندانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوفق
تصویر اوفق
همراه تر سازگارتر سازوارتر شایسته تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفق
تصویر توفق
دست یافتن بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موفق
تصویر موفق
توفیق یافته، کامروا، بهره مند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفق
تصویر توفق
دست یافتن بر امری یا کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
توفیق ده و کسی که ارشاد میکند و راهنمائی میکند و بهره مند میسازد و دستگیری میکند توفیق یافته، هدایت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موفق
تصویر موفق
((مُ وَ فَّ))
کامروا، بهره مند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موفق
تصویر موفق
مدد کننده، به مقصود رساننده، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
ประสบความสำเร็จ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وفق دادن
تصویر وفق دادن
مطابقت دادن، سازش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفق کردن
تصویر وفق کردن
مطابق کردن سازگارکردن
فرهنگ لغت هوشیار