بنای بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و گویند زمین مرتفع. (اقرب الموارد) ، ابر که از آن امید باران باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
بنای بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و گویند زمین مرتفع. (اقرب الموارد) ، ابر که از آن امید باران باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
برطرف کردن، از بین بردن، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، مرفوع ساختن کلمه، ضمه دادن آخر کلمه، در علوم ادبی در علم عروض حذف «مس» از مستفعلن که تفعلن باقی بماند و نقل به فاعلن شود یا حذف «مف» از مفعولات که عولات باقی بماند و به جای آن مفعول بگذارند، بلند کردن، بالا بردن، برداشتن، برکشیدن
برطرف کردن، از بین بردن، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، مرفوع ساختن کلمه، ضمه دادن آخر کلمه، در علوم ادبی در علم عروض حذف «مس» از مستفعلن که تفعلن باقی بماند و نقل به فاعلن شود یا حذف «مف» از مفعولات که عولات باقی بماند و به جای آن مفعول بگذارند، بلند کردن، بالا بردن، برداشتن، برکشیدن
با کف دست بر پشت گردن یا بدن کسی زدن، سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن
با کف دست بر پشت گردن یا بدن کسی زدن، سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن
کیفیت، حالت، چگونگی و حالت هر چیز، کنایه از وضعیت مالی، توان مالی مثلاً فعلاً وضعمان خوب نیست، کنایه از حالت بدن مثلاً وضع مزاجی، ایجاد کردن، پدید آوردن مثلاً وضع قوانین جدید
کیفیت، حالت، چگونگی و حالت هر چیز، کنایه از وضعیت مالی، توان مالی مثلاً فعلاً وضعمان خوب نیست، کنایه از حالت بدن مثلاً وضع مزاجی، ایجاد کردن، پدید آوردن مثلاً وضع قوانین جدید
لته ای که بدان آتش گیرند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، سربند شیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). خنورمانندی از شاخ که در وی طعام و جامه نهند و با قاف غلط است. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لته ای که بدان آتش گیرند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، سربند شیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). خنورمانندی از شاخ که در وی طعام و جامه نهند و با قاف غلط است. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
نهش، استش ایستا کردن، کویی کم کردن کاستن کاست کاهش، برپا کردن، خواری، فروتنی، گستردن، ساختگی، نهاده گذارده، ساختگی، جاور (حالت)، ریخت، زایش زاییدن نهادن چیزی را در جایی قرار دادن، ایجاد کردن، کم کردن کاستن، خوار کردن ذلیل کردن، قرار دهندگی، کاست کاهش، ایجاد: (اما وضع این فن خود نه از بهار آنست تا کسی شعر گوید)، خواری ذلت، فروتنی. یا وضع جناح. فروتنی، گستردگی: وضع بساط، طرز شیوه وضع پسندیده، ترتیب نهاد: ای همه وضع زمان را ز تو قانون و نسق وی همه کار جهان را ز تو ترغیب و نظام. (وحشی)، جمع اوضاع. یا سرو وضع. سرو شکل هیئت ظاهری. یا به سرو وضع خود رسیدن، سروشکل وهیئت ظاهری خودرادرست کردن، یا سرو وضع خود را درست کردن، هیئت ظاهری خود را درست کردن، -13 موقع موقعیت وضع اجتماعی وضع سیاسی، وضع در اصلاح فقه واصول بدو معنی بکار میرود یک معنی مصدری یعنی قرار دادن لفظ درازاء معنای بخصوص که آنرا اصطلاحا نوعی تعهد یا قراردادمی شمارند. دوم خصوص معنایی که در نظر گرفته میشود تا لفظی بازاء آن قرار دهند پیش از آنکه عمل وضع انجام گیرد. یا وضع حمل. زایمان. یا وضع حمل کردن، زاییدن
نهش، استش ایستا کردن، کویی کم کردن کاستن کاست کاهش، برپا کردن، خواری، فروتنی، گستردن، ساختگی، نهاده گذارده، ساختگی، جاور (حالت)، ریخت، زایش زاییدن نهادن چیزی را در جایی قرار دادن، ایجاد کردن، کم کردن کاستن، خوار کردن ذلیل کردن، قرار دهندگی، کاست کاهش، ایجاد: (اما وضع این فن خود نه از بهار آنست تا کسی شعر گوید)، خواری ذلت، فروتنی. یا وضع جناح. فروتنی، گستردگی: وضع بساط، طرز شیوه وضع پسندیده، ترتیب نهاد: ای همه وضع زمان را ز تو قانون و نسق وی همه کار جهان را ز تو ترغیب و نظام. (وحشی)، جمع اوضاع. یا سرو وضع. سرو شکل هیئت ظاهری. یا به سرو وضع خود رسیدن، سروشکل وهیئت ظاهری خودرادرست کردن، یا سرو وضع خود را درست کردن، هیئت ظاهری خود را درست کردن، -13 موقع موقعیت وضع اجتماعی وضع سیاسی، وضع در اصلاح فقه واصول بدو معنی بکار میرود یک معنی مصدری یعنی قرار دادن لفظ درازاء معنای بخصوص که آنرا اصطلاحا نوعی تعهد یا قراردادمی شمارند. دوم خصوص معنایی که در نظر گرفته میشود تا لفظی بازاء آن قرار دهند پیش از آنکه عمل وضع انجام گیرد. یا وضع حمل. زایمان. یا وضع حمل کردن، زاییدن
ارج پایگاه، ابر تنک، آوای سم، آوای کوبش، جای بلند بلندنا شکوه سهمگینی فرودآمدن، فرود آیی نزول، شرف اعتبار، مهابت: (گفت... امروز وقع وشکوه تو در دلهاء خاص و عام بیش از آنست که از آن این ملکان)
ارج پایگاه، ابر تنک، آوای سم، آوای کوبش، جای بلند بلندنا شکوه سهمگینی فرودآمدن، فرود آیی نزول، شرف اعتبار، مهابت: (گفت... امروز وقع وشکوه تو در دلهاء خاص و عام بیش از آنست که از آن این ملکان)
یارا توانایی، فراخی فراخی، توانگری، طاقت توانایی: (ومرد دانا هرچندکه دولت رامساعددشمن بیند از کوشش در مقاومت بقدر وسع خویش کم نکند) یا دروسع وامکان. در قدرت و توانایی: (برهمن گفت: آتچه در وسع وامکان بود در جواب و سوال با ملک تقدیم داشتم. یاوسع طاقت. باندازه طاقت: اگر از این باب میسر تواند گشت و بوسع طاقت و قدرامکان درآن معنی رضاافتد صلح قرار دهیم
یارا توانایی، فراخی فراخی، توانگری، طاقت توانایی: (ومرد دانا هرچندکه دولت رامساعددشمن بیند از کوشش در مقاومت بقدر وسع خویش کم نکند) یا دروسع وامکان. در قدرت و توانایی: (برهمن گفت: آتچه در وسع وامکان بود در جواب و سوال با ملک تقدیم داشتم. یاوسع طاقت. باندازه طاقت: اگر از این باب میسر تواند گشت و بوسع طاقت و قدرامکان درآن معنی رضاافتد صلح قرار دهیم
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان