- وفراء
- توشه دان یکپارچه، گوش بزرگ، سر سبز پر گیاه
معنی وفراء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سداب کوهی از گیاهان
اصلاح کردن، امر به اصلاح کردن
جمع سفیر، میانجیان، فرستاد گان، جمع سفیر رسولان ایلچیان
خلطی است زرد رنگ از اخلاط اربعه که بفارسی آنرا تلخه گویند، مایعی زرد مایل به سبزی با مزه تلخ که از کبد تراود، تلخه زرداب ویش لو زریر، کاسنی ریگی کاسنی فرنگی، ملخ تخم ریخته، رنگ زرد، کمان مونث اصفر زرد رنگ، زرداب. یا کیسه صفرا. مخزنی است غشائی در زیر کبد قرار دارد. طولش 8 تا 10 سانتیمتر و پهنایش 3 تا 4 سانتیمتر است و دارای سه قسمت تنه و قعر و گردن می باشد، صفرائی که از کبد ترشح می شود از مجرای کبدی گذشته و وسیله کانال سیستیک وارد کیسه صفرا می شود و در آن جا غلیظ شده و به تناوب وسیله مجرای کلدوک در اثنا عشر وارد می شود مخزن صفرا. یا مخزن صفرا. کیسه صفرا، کیسه صفرا کیسه زرداب، خشم غضب، هوس سودا، جامه ای که در آن خطهایی زرد باشد، یا صفرا بر سر زدن، تند و عصبانی شدن، یا صفرا به سر آمدن، اندوهگین شدن
شب سیزدهم از هر ماه، زمین بی نشان، زن سپید
جمع وزیر، از ریشه پارسی وچیران وزیران جمع وزیر
گورخر. پوستین دوز پوستین فروش، پوست پیرا واتگر
وفاء در فارسی توز توزش درست پیمانی پیمانداری ویدایی، دوستی مهر ورزی، انجام یابندگی، پیمان، دراز در تازی چون گفته شود مات و انت بوفاء آرش پارسی این است که او مرد زندگی تو دراز باد بسر بردن عهد و پیمان مقابل غدر، انجام پذیرفتن، بسر بردگی عهد و قول مقابل غدر، انجام یابندگی، دونستی صمیمیت مقابل جفا: (ای دل چه اندیشیده ای در غدرآن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا ک) (دیوان کبیر) -6 پیمان عهد. یا وفای عهد. بسر بردن عهد و پیمان: (بروی خوب و خلق خوش و... علو همت و درستی وعد و وفای عهد... ممتاز گردانیده است)
ورانبر ناگه شبی ورانبر گردون برآمدم در خلوت وجود به پویش در آمدم (مولانا) فراتر بالاتر، نوه، چهارشانه: مرد، روبا رو، پشت سر، جز عقب پس پشت. یا از (وز) وراء (ورای)، آن سوی ماورا: ازورای ایشان زمینی است سپید چون زخام، بالای بالاتر از: در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبه اسنان است - هیچ مرتبه ای ورای پادشاهی نیت وآن جز عظمت الهی نیست. یا ورای پست و بلند. بالاتراز زمین و آسمان، آسمان، عالم لاهوت، جز سوای