جدول جو
جدول جو

معنی وفتوک - جستجوی لغت در جدول جو

وفتوک(وَ)
پوست ببر و یا پلنگ که بر بالای تخت و مسند می گسترند. (ناظم الاطباء). اما کلمه ظاهراً مصحف دفنوک است. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دفنوک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند، دارای 125 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
غاشیۀ پلنگ را گویند و آن پرده ای باشد که بر روی مسند اندازند. (برهان). ظاهراً مصحف دفتوک است
لغت نامه دهخدا
(فَ)
رابینو نام آن را در شمارۀ دهکده های بخش سخت سر شهرستان تنکابن آورده است. (مازندران و استرآباد ترجمه وحید مازندرانی ص 144)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ لَ)
به کار خواستۀ نفس درآمدن، بیباک شدن جاریه، مبالغه نمودن در خبث. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، تندی کردن به کسی، ناگهان کشتن کسی را، فرصت جستن برای کشتن کسی و کشتن اورا، الحاح در چیزی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتوک
تصویر فتوک
گزافیدن، بیباکی، فرو گرفتن، زخم رساندن، ناگاه کشتن، دلیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار