از جملۀ شعرای سلطان مغفور (سلطان یعقوب خان) است و شخصی صاحب مروت و وفاست. این مطلع از اوست: جامۀ ماتمیان خلعت نوروز من است مایۀ بزم و طرب بخت بدآموز من است. (از مجالس النفایس ص 301) حسین. مؤلف لغت نامه ای به فارسی است
از جملۀ شعرای سلطان مغفور (سلطان یعقوب خان) است و شخصی صاحب مروت و وفاست. این مطلع از اوست: جامۀ ماتمیان خلعت نوروز من است مایۀ بزم و طرب بخت بدآموز من است. (از مجالس النفایس ص 301) حسین. مؤلف لغت نامه ای به فارسی است
ابن عبدالبر حسنی شافعی. مشهور به وفایی وملقب به جمال الدین. فقیه و صوفی و محدث بود. وی در سال 1170 هجری قمری متولد شد و در سال 1211 هجری قمری درمدینه درگذشت. او راست: 1- تحفهالافکار الالمعیه بشرح السبط للرحبیه. 2- دلیل السالک الی مالک الممالک. 3- الزهره العلیا فی التخدیر من متاع الحیاه الدنیا. 4-عمدهالابرار فی احکام الحج و الاعتمار. 5- المنح الالهیه بشرح بعض الاوراد البکریه. (از معجم المؤلفین)
ابن عبدالبر حسنی شافعی. مشهور به وفایی وملقب به جمال الدین. فقیه و صوفی و محدث بود. وی در سال 1170 هجری قمری متولد شد و در سال 1211 هجری قمری درمدینه درگذشت. او راست: 1- تحفهالافکار الالمعیه بشرح السبط للرحبیه. 2- دلیل السالک الی مالک الممالک. 3- الزهره العلیا فی التخدیر من متاع الحیاه الدنیا. 4-عمدهالابرار فی احکام الحج و الاعتمار. 5- المنح الالهیه بشرح بعض الاوراد البکریه. (از معجم المؤلفین)
صفت بی وفا. بدعهدی. (ناظم الاطباء). مقابل باوفائی ووفاداری. زنهارخواری. (یادداشت مؤلف) : که دانست از تومرا دید باید بچندان وفا اینهمه بی وفایی. فرخی. هر روز جهان به جانرباییست انصاف ده این چه بی وفاییست. نظامی. چون کز تو وفاست بی وفایی پیش تو خطاست بی خطایی. نظامی. شد دشمن تو ز بی وفایی چون بازبرید از آشنایی. نظامی. بخوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفاییها که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی. حافظ. نمی خورید زمانی غم وفاداران ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید. حافظ. مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد. حافظ. ، ناسپاسی، غدر و خیانت، ناپایداری. (ناظم الاطباء)
صفت بی وفا. بدعهدی. (ناظم الاطباء). مقابل باوفائی ووفاداری. زنهارخواری. (یادداشت مؤلف) : که دانست از تومرا دید باید بچندان وفا اینهمه بی وفایی. فرخی. هر روز جهان به جانرباییست انصاف ده این چه بی وفاییست. نظامی. چون کز تو وفاست بی وفایی پیش تو خطاست بی خطایی. نظامی. شد دشمن تو ز بی وفایی چون بازبرید از آشنایی. نظامی. بخوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفاییها که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی. حافظ. نمی خورید زمانی غم وفاداران ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید. حافظ. مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد. حافظ. ، ناسپاسی، غدر و خیانت، ناپایداری. (ناظم الاطباء)
عهدشکنی کردن. عهدشکنی. مقابل وفاداری کردن: چنین با پدر بی وفائی کنم ز مردی و دانش جدایی کنم. فردوسی. نه من با پدر بی وفایی کنم نه با دهر من آشنایی کنم. فردوسی. و ناچار چنین باید باشد که بدعهدی و بی وفایی کردیم تا کار کجا رسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250). بی وفایی چراکرد و خدای را عز و جل چرا فروخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56). همی ترسید کز شوریده رائی کند ناموس عدلش بی وفایی. نظامی. یار با ما بی وفایی میکند بیگناه از ما جدایی میکند. سعدی. دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفائی. سعدی. ، خیانت و غدر کردن، ناسپاسی کردن
عهدشکنی کردن. عهدشکنی. مقابل وفاداری کردن: چنین با پدر بی وفائی کنم ز مردی و دانش جدایی کنم. فردوسی. نه من با پدر بی وفایی کنم نه با دهر من آشنایی کنم. فردوسی. و ناچار چنین باید باشد که بدعهدی و بی وفایی کردیم تا کار کجا رسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250). بی وفایی چراکرد و خدای را عز و جل چرا فروخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56). همی ترسید کز شوریده رائی کند ناموس عدلش بی وفایی. نظامی. یار با ما بی وفایی میکند بیگناه از ما جدایی میکند. سعدی. دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفائی. سعدی. ، خیانت و غدر کردن، ناسپاسی کردن
ریتاکی منسوب به وبا. همه گیر، مربوط بمرض وبا. یا ازمنه وبایی. روزهاو هفته هایی از فصول سال که در آن اوقات بیماریها شیوع دارند. از کلمه وبایی مقصود و بامعنای بیماری معروف نیست بلکه بیماریهای همه گیر میباشد و بنابراین بجیمع بیماریهای ساری و عمومی اطلاق میگردیده. یا هوای وبایی. هوایی است که در طی سال در آن بیماری بیشتر در میان مردم پیدا میشود و همانند امروز که گاهی مثلا گریپ عمومیت پیدا می نماید قدما معتقد بودند که هوایکی از ناقلان و سرایت دهندگان بیماری است بدین ملاحظه اصطلاح هوای وبایی از نظر عمومیت یافتن بیماری در میان مردم بوده نه آنکه مردم مبتلی به وبا شوند
ریتاکی منسوب به وبا. همه گیر، مربوط بمرض وبا. یا ازمنه وبایی. روزهاو هفته هایی از فصول سال که در آن اوقات بیماریها شیوع دارند. از کلمه وبایی مقصود و بامعنای بیماری معروف نیست بلکه بیماریهای همه گیر میباشد و بنابراین بجیمع بیماریهای ساری و عمومی اطلاق میگردیده. یا هوای وبایی. هوایی است که در طی سال در آن بیماری بیشتر در میان مردم پیدا میشود و همانند امروز که گاهی مثلا گریپ عمومیت پیدا می نماید قدما معتقد بودند که هوایکی از ناقلان و سرایت دهندگان بیماری است بدین ملاحظه اصطلاح هوای وبایی از نظر عمومیت یافتن بیماری در میان مردم بوده نه آنکه مردم مبتلی به وبا شوند