جدول جو
جدول جو

معنی وغادت - جستجوی لغت در جدول جو

وغادت
فرومایه شدن، پستی، فرومایگی
تصویری از وغادت
تصویر وغادت
فرهنگ فارسی عمید
وغادت
(قَ مَ)
وغاده. سخت ناکس شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
وغادت
((وَ دَ))
کم عقل بودن
تصویری از وغادت
تصویر وغادت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولادت
تصویر ولادت
تولد، زاییده شدن، زاییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغادت
تصویر رغادت
فراخی و خوشی زندگی، فراوانی نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
به رسولی نزد کسی وارد شدن، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ مَ)
وداد. ود. آرزو بردن. (بحر الجواهر). رجوع به وداده شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سست خرد و فرومایه بودن. (اقرب الموارد) ، سخت ناکس شدن. (تاج المصادر بیهقی). وغادت
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ولاده. زادن. وضع حمل کردن. زائیدن. (غیاث اللغات) :
با مسیحی که به تعلیم ودود
در ولادت ناطق آمد در وجود.
مولوی.
زنان باردار ای مرد هشیار
اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
بر سولی آمدن نزد کسی، رسالت پیام آوری
فرهنگ لغت هوشیار
زاییدن (زن)، زایش، هنگام تولد زمان زاییده شدن، یا وقت ولادت. هنگام زاییدن: (زنان بادار، ای مرد هشیارخ اگر وقت ولادت مار زایند) (ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغادت
تصویر رغادت
فراوانی نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغادت
تصویر رغادت
((رَ دَ))
فراوانی، خوشی و آسایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
((وِ دَ))
زایش، زاییدگی، زمان به دنیا آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
((وِ دَ))
به رسولی آمدن نزد کسی، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
زادروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تولد، زایش، زاییدن، مولود، میلاد، ولاد
متضاد: مرگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد