جدول جو
جدول جو

معنی وعثه - جستجوی لغت در جدول جو

وعثه
(وَ ثَ)
زن فربه بسیارگوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورثه
تصویر ورثه
وارث ها، کسانی که از دیگری چیزی به ارث می برد، ارث برنده ها، میراث برها، جمع واژۀ وارث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وعده
تصویر وعده
نوید، قول، قرار، خبر خوش دربارۀ آینده، مژده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وعثا
تصویر وعثا
مشقت، تعب، سختی سفر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ثَ)
اسم است از بعث. ج، بعثات. (منتهی الارب) ، در اصطلاح نام جزء مرکبی است که کل از آن واز غیر آن ترکیب شود. (از تعریفات جرجانی).
- بعض اوقات، گاه گاهی. پاره ای اوقات.
- بعض مردم، پاره ای از مردم. دسته ای از مردم
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعثه
تصویر رعثه
گوشواره، نوک زیبا در پرندگان، تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعثه
تصویر بعثه
انگیزش، روانه کردن، زنده گرداندن، فرستادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعله
تصویر وعله
مادگی تکمه، دسته آبتابه، ستیغ، خر سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نویدنش پشت پتیست نوید نویذ (در لغت فرس برابر با آگهی دادن و خرام آمده است) فردوسی آن را برابر با (وعد) به کار برده به دیدار تو داده ایمش نوید زما بازگشت است دل پرامید گرگانی نیز آن را با همین مانک به کار برده فراق دوست سر تا سر امید است ز روز خرمی دل را نوید است دیسیات دسیاد نویده مژده، یا وعده و و عید وعد و عید، عهد پیمان: (سخن وی حق وعده وی راست)، قول قرار: گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده ه زحد بشد و مانه دودیدیم و نه یک. (حافظ)، دفعه مرتبه بار: (عبدل گویا روزی سی شاهی مزد میگیرد) توضیح وعده بر وزن حمله در اصل (وعد) بر وزن حمل است ولی آنرا شعرا نیز دراشعار خود بکار برده اند ناصر خسرو گوید: مر مرا شکر چسان وعده کنی گرت سنگ است ای پسر در آستین. (نداب) یا راست کردن وعده. بقول و قرار خودکاملا عمل کردن: (صدق در سنت راست گفت و راست کردن وعده باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعثا
تصویر وعثا
زخمت سفر مشقت مسافرت: (از وحشت راه وزحمت و عثاء سفر بپرسشی گرم از او زایل گردانید)
فرهنگ لغت هوشیار
ورثه در فارسی، جمع وارث، رخنبران، جمع وارث: ورثه مقتول نزدیک پادشاه از زاهد داد خواستند. یا توورثه افتادن، مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد، زنی که افراد مختلف از او تمتع برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورثه
تصویر ورثه
((وَ رَ ثِ))
جمع وارث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعده
تصویر وعده
((وَ د))
نوید، قول، قرار، پیمان، در فارسی به معنای دفعه، مرتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعده
تصویر وعده
يعد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از وعده
تصویر وعده
Promise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وعده
تصویر وعده
promesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وعده
تصویر وعده
обещание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وعده
تصویر وعده
ahadi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وعده
تصویر وعده
promessa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وعده
تصویر وعده
وعدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از وعده
تصویر وعده
สัญญา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وعده
تصویر وعده
janji
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وعده
تصویر وعده
הבטחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وعده
تصویر وعده
約束
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وعده
تصویر وعده
承诺
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وعده
تصویر وعده
약속
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وعده
تصویر وعده
obietnica
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وعده
تصویر وعده
প্রতিশ্রুতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وعده
تصویر وعده
वादा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وعده
تصویر وعده
promessa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وعده
تصویر وعده
promesa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وعده
تصویر وعده
Versprechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وعده
تصویر وعده
belofte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وعده
تصویر وعده
обіцянка
دیکشنری فارسی به اوکراینی