جدول جو
جدول جو

معنی وطیده - جستجوی لغت در جدول جو

وطیده
(وَ دَ)
واحد وطائد. (ناظم الاطباء). قواعد و بنیان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
وطیده
مونث وطید: دیگپایه، ستون در ساختمان
تصویری از وطیده
تصویر وطیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وحیده
تصویر وحیده
(دخترانه)
مؤنث وحید، یگانه، یکتا، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
(وَخْ خا)
جایی از اعراض مدینه میان مدینه و مکه. (معجم البلدان) (تاج العروس) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
مؤنث وحید: امراءه وحیده، زن یگانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
کودک مادینه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). دخترزاده. (مهذب الاسماء) ، پرستار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، کنیز. (اقرب الموارد). ج، ولائد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، زن مولوده میان عرب. (منتهی الارب). المولوده بین العرب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
اصیده. حظیره مانندی است که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شوانگاه. (مهذب الاسماء). ج، وصائد. (اقرب الموارد). رجوع به وصید شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
نوعی از طعام که به شیر و خرمای خسته برآورده ترتیب دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، کشک شکرآمیخته. (ناظم الاطباء). پینو شکرآمیخته. (منتهی الارب) ، جوال که در وی گوشت خشک و نان کاک دارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). غراره. (مهذب الاسماء). حدیث: اخرج ثلاث اکل من وطیئه، ای ثلاث قرص من غراره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
سختی کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وطیس
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
رجوع به وئید شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ / وَ دَ / دِ / وِ دَ / دِ)
چاره جسته و چاره جوینده. (آنندراج) (برهان). رجوع به ویدن و ویدیدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
استوار و پای برجای کرده. (منتهی الارب) (از آنندراج) ، گران سنگ گردانیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وطیئه در فارسی: شیر و خرما، فرنی، کشک و شکر نوعی طعام که از شیر و خرمای هسته بر آورده ترتیب دهند، کشک با شکر آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحیده
تصویر وحیده
وحیده در فارسی مونث وحید و نامی برای زنان مونث وحید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطید
تصویر وطید
استوار پا برجای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطیئه
تصویر وطیئه
((وَ ئِ یا ئَ))
نوعی طعام که از شیر و خرمای هسته برآورده ترتیب دهند، کشک با شکر آمیخته
فرهنگ فارسی معین