جدول جو
جدول جو

معنی وطباء - جستجوی لغت در جدول جو

وطباء
(وَ)
زن بزرگ پستان. (منتهی الارب). عظیمهالثدی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
تأنیث احطب. زن خشک لاغر و بدیمن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آماده کردن، اشاره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشارت کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، آرزومند و مایل گردیدن. (منتهی الارب) : وبأت ناقتی الیه، آزمند و مایل گردید ماده شتر من به سوی آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ عَ)
وباء. (المنجد). رجوع به وباء شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
وباناک شدن زمین. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
سحابه وطفاء، ابر فروهشته دامن باران ناک یا پیوسته ریزان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اذن وطفاء، گوش بسیارموی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخطب در همه معانی. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب). منه: ید خطباء، دست که سیاهی خضاب آن رفته باشد. (منتهی الارب). ج، خطب
لغت نامه دهخدا
(خُ طَ)
جمع واژۀ خطیب. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) :
سکۀ تو زن تا امرا کم زنند
خطبۀ تو کن تا خطبا دم زنند.
نظامی (مخزن الاسرار ص 25).
خطبای عراق و شعرای آفاق فوجاً بعدفوج روی بحضرت خلافت نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی). یکی از خطبای آن اقلیم... بپرسش آمده، گفت. (گلستان سعدی) ، جمع واژۀ خاطب. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طبی و طبی، بمعنی سر پستان مادیان، سباع و خر و اسب و ناقه و جز آن. (آنندراج). جمع واژۀ طبی و طبی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) ، مدح دروغین. ستودن به چیزی که در ممدوح نباشد. (صراح). مدح کردن کسی را به آنچه در او نباشد. (از متن اللغه) ، پروردن دارو در عسل و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ستبر کردن انگبین. (تاج المصادر بیهقی). پروردن دارو و عسل و جز آن. (صراح). غلیظ کردن و ستبر کردن عسل. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ طِبْ با)
اطبّا. جمع واژۀ طبیب، بمعنی پچشک. (آنندراج). مأخوذ از تازی، پزشکان و طبیبان. (ناظم الاطباء) : سلطان اطبا را نزدیک وی فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404). چنین گوید برزویۀ طبیب مقدم اطبای پارس که پدر من از لشکریان بود. (کلیله و دمنه). و در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطباء آنست که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. (کلیله و دمنه). وزرا بر مثال اطبأاند. (گلستان).
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمیبرم به اطبا.
سعدی، حرکت و شوق. (از متن اللغه). رجوع به طرب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ / زِ رُ)
خواندن کسی را بسوی چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کسی را خواندن. (از اقرب الموارد) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ / زِ زَ)
اطباء به کسی یا چیزی، خواندن وی را بسوی آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زمین پست میان زمین بلند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (به کسر و فتح اول) گستردنی و مهد گسترده شده. خلاف غطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جامه ای که بر هودج وغیر آن اندازند. (غیاث اللغات). رجوع به وطا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطباء
تصویر اطباء
جمع طبیب، پزشکان جمع طبیب پزشکان
فرهنگ لغت هوشیار
پسته زمین پست بوب گستردنی، پرده، چادر زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. گستردنی مقابل عطا: (می بافتم تار و پود معنی از بهر وطای خضر و موسی) (تحفه العراقین) یا وطای ازرق. پرده کبود، آسمان نیلگون: (چون وحش پاس بست سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین عطای خاک) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطباء
تصویر خطباء
جمع خطیب، جمع خطیب سخنرانان خطبه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وِ))
گستردنی، فرش، سجاده، جمع اوطئه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وَ))
زمین نشیب و پست میان زمین های بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطباء
تصویر اطباء
((اَ طِ بّ))
جمع طبیب، پزشکان
فرهنگ فارسی معین