- وطاس
- چوپان
معنی وطاس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گل چاه
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن،
دمیدن صبح
دمیدن صبح
پایمال کردن، لگدمال کردن، کنایه از غلبه، قهر، کنایه از خستگی
شنوسه (عطسه)، بامداد، شنوسه زدن، دمیدن بامداد شنوسه انگیز
خاج شویان جشنی از جشن های ترسایان تعمید غسل تعمید. یا عید غطاس. جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح بر پا کنند
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
همه دان
تنور، جنگ
پایمال پاسپردگی، فشارش تنگی گرفتگی سخت: (سلطان از عراق متوجه بغداد شد باسپاهی که از وطات ایشان زمین میلرزید)
پسته زمین پست بوب گستردنی، پرده، چادر زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. گستردنی مقابل عطا: (می بافتم تار و پود معنی از بهر وطای خضر و موسی) (تحفه العراقین) یا وطای ازرق. پرده کبود، آسمان نیلگون: (چون وحش پاس بست سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین عطای خاک) (خاقانی)
غژغاو، نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، غژگاو، کژگاو
آنچه روی زمین پهن می کنند، گستردنی، فرش
مهره ای است استخوانی مکعب که در شش طرف آن نقطه هائی از یک تا شش دارد که در بازی بکار میرود کچلی، بی مو بودن سر
زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند
مهره ای مکعب شکل که بر هر یک از شش طرف آن اعداد از یک تا شش نوشته شده است که در بازی نرد از آن استفاده می کنند
سر بی مو
طشت بزرگ، ظرفی که در حمام برای استفاده از آب به کار برند، پیاله، ساغر، آویزه های طلا یا نقره که بر علم آویزند
مکعب کوچکی که در شش طرف آن نقطه هایی از یک تا شش دارد
نوعی کاسۀ مسی، لگن، کاسه، جام شراب،
آویزی پیاله مانند بر نیزه یا علم
نوعی آویز زینتی شبیه گردن بند، طاسک
نوعی پارچۀ گران بها
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
طاس آبگون: کنایه از آسمان
طاس افلاک: کنایه از آسمان، طاس آبگون
طاس چهل کلید: کنایه از طاسی که بر آن دسته کلیدی آویخته و دعاهایی نقش کرده اند و بعضی از زنان برای رسیدن به مراد یا دفع سحر و جادو آن را پر آب کرده و بر سر خود می ریزند
طاس زر: کنایه از آفتاب
طاس لغزنده: کنایه از مهلکه، سوراخ کوچک قیف مانندی در زمین که مورچه خوار برای به دام انداختن مورچه می سازد، برای مثال چو در طاس لغزنده افتاد مور / رهاننده را چاره باید نه زور (نظامی - لغت نامه - لغزنده)
طاس نگون: کنایه از آسمان، طاس آبگون
نوعی کاسۀ مسی، لگن، کاسه، جام شراب،
آویزی پیاله مانند بر نیزه یا علم
نوعی آویز زینتی شبیه گردن بند، طاسک
نوعی پارچۀ گران بها
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
طاس آبگون: کنایه از آسمان
طاس افلاک: کنایه از آسمان، طاس آبگون
طاس چهل کلید: کنایه از طاسی که بر آن دسته کلیدی آویخته و دعاهایی نقش کرده اند و بعضی از زنان برای رسیدن به مراد یا دفع سحر و جادو آن را پر آب کرده و بر سر خود می ریزند
طاس زر: کنایه از آفتاب
طاس لغزنده: کنایه از مهلکه، سوراخ کوچک قیف مانندی در زمین که مورچه خوار برای به دام انداختن مورچه می سازد،
طاس نگون: کنایه از آسمان، طاس آبگون