جدول جو
جدول جو

معنی وطاس - جستجوی لغت در جدول جو

وطاس
(وَطْ طا)
شبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راعی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
وطاس
چوپان
تصویری از وطاس
تصویر وطاس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وطا
تصویر وطا
آنچه روی زمین پهن می کنند، گستردنی، فرش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطاس
تصویر عطاس
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن،
دمیدن صبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وطات
تصویر وطات
پایمال کردن، لگدمال کردن، کنایه از غلبه، قهر، کنایه از خستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطاس
تصویر قطاس
غژغاو، نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، غژگاو، کژگاو
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
شبی از شبهای محاق، تشت که بدان آب خورند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
عطسه دادن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). عطسه آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، دمیدن صبح. (منتهی الارب). دمیدن و روشن شدن صبح. (از اقرب الموارد) ، مردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطس. رجوع به عطس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
گاوی است بحری که دم او را بر گردن اسبان و بر سرهای علم بندند، و بعضی گویند گاوی است که در کوههای خطا میباشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام جایگاهی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَطْطا)
احمد بن حسن عطاس. از بزرگان علویان در حضرموت. به سال 1257 هجری قمری در شهر حریضه متولد شد واز کودکی نابینا بود. و به سال 1334 هجری قمری درگذشت. او راست: وصایا، و اجازات و رساله ای در قبایل حضرموت. (از الاعلام زرکلی از تاریخ الشعراء الحضرمیین)
لغت نامه دهخدا
(عَطْ طا)
عطسه دهنده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ جِ)
دهی است از دهستان ماربین بخش سدۀ شهرستان اصفهان. سکنۀآن 1376 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
گیاه که روی زمین را پوشد و هنوز شاخ برنیاورده باشد والا آن را ملتف گویند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَلْ لا)
گرگ. (از منتهی الارب) (آنندراج). ذئب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
تعمید. غسل تعمید. (دزی ج 2 ص 216). رجوع به غسل تعمید شود.
- عیدالغطاس، جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح گرفته میشود. (دزی ج 2 ص 216)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ وطیس، به معنی تنور آهنین، یا عام است. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
خیمه. ج، وطاقات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وطب، و آن مشک شیر است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وطب شود، صفرت وطابه، یعنی بمرد یا کشته شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زمین پست میان زمین بلند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (به کسر و فتح اول) گستردنی و مهد گسترده شده. خلاف غطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جامه ای که بر هودج وغیر آن اندازند. (غیاث اللغات). رجوع به وطا شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تنور آهنین. (مهذب الاسماء). تنور آهنین، یا عام است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، وطایس. (مهذب الاسماء) ، سختی کار. (ناظم الاطباء). وطیسه. گویند: الاّن حمی الوطیس،یعنی در این هنگام سخت شد حرب و جنگ و نایرۀ قتال بالا گرفت. (منتهی الارب) (انساب سمعانی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
افندی، قندلفت. مدیر مدرسه امیریکیه در بلمند. وی کتاب ’امتیازات الجماعات المسیحیه فی مملکه العثمانیه’ را که تألیف ستافروس فوتیراس نویسندۀ روزنامۀ نیولوغوس یونانی در قسطنطنیه است به عربی ترجمه کرده و در طرابلس شام به سال 1912 میلادی به چاپ رسانده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
لغت نامه دهخدا
پسته زمین پست بوب گستردنی، پرده، چادر زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. گستردنی مقابل عطا: (می بافتم تار و پود معنی از بهر وطای خضر و موسی) (تحفه العراقین) یا وطای ازرق. پرده کبود، آسمان نیلگون: (چون وحش پاس بست سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین عطای خاک) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطات
تصویر وطات
پایمال پاسپردگی، فشارش تنگی گرفتگی سخت: (سلطان از عراق متوجه بغداد شد باسپاهی که از وطات ایشان زمین میلرزید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطیس
تصویر وطیس
تنور، جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاس
تصویر نطاس
همه دان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
خاج شویان جشنی از جشن های ترسایان تعمید غسل تعمید. یا عید غطاس. جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح بر پا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاس
تصویر عطاس
شنوسه (عطسه)، بامداد، شنوسه زدن، دمیدن بامداد شنوسه انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پطاس
تصویر پطاس
گل چاه
فرهنگ لغت هوشیار
مهره ای است استخوانی مکعب که در شش طرف آن نقطه هائی از یک تا شش دارد که در بازی بکار میرود کچلی، بی مو بودن سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وَ))
زمین نشیب و پست میان زمین های بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وِ))
گستردنی، فرش، سجاده، جمع اوطئه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطاس
تصویر قطاس
((قُ))
نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غطاس
تصویر غطاس
((غِ))
تعمید، غسل تعمید
فرهنگ فارسی معین