کودک غیرمراهق. (اقرب الموارد) ، خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک. (منتهی الارب) (آنندراج). خدمتگار، خواه پسر باشد یا دختر، غلام باشد یا کنیز. (ناظم الاطباء). ج، وصفاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : سلیمان پادشاهی بزرگ بود و کس پیش وی سخن نیارستی گفتن، نه از زنان و نه از مردان و نه از وصیفان و کنیزکان. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
کودک غیرمراهق. (اقرب الموارد) ، خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک. (منتهی الارب) (آنندراج). خدمتگار، خواه پسر باشد یا دختر، غلام باشد یا کنیز. (ناظم الاطباء). ج، وصفاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : سلیمان پادشاهی بزرگ بود و کس پیش وی سخن نیارستی گفتن، نه از زنان و نه از مردان و نه از وصیفان و کنیزکان. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
وصیفه. مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار: ملکزاده را بیاورد و بر تخت نشاند و وصیفتان و غلامان صف زده بودند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). تا چندروز دیگر از آن هر وصیفتی بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار. فرخی. نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است وصیفتان را باشد جلاجل و خلخال. فرخی. و رجوع به وصیفه شود
وصیفه. مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار: ملکزاده را بیاورد و بر تخت نشاند و وصیفتان و غلامان صف زده بودند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). تا چندروز دیگر از آن هر وصیفتی بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار. فرخی. نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است وصیفتان را باشد جلاجل و خلخال. فرخی. و رجوع به وصیفه شود