جدول جو
جدول جو

معنی وصیف - جستجوی لغت در جدول جو

وصیف
غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، خدمتکار، پسر نابالغ
تصویری از وصیف
تصویر وصیف
فرهنگ فارسی عمید
وصیف
(وَ)
کودک غیرمراهق. (اقرب الموارد) ، خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک. (منتهی الارب) (آنندراج). خدمتگار، خواه پسر باشد یا دختر، غلام باشد یا کنیز. (ناظم الاطباء). ج، وصفاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : سلیمان پادشاهی بزرگ بود و کس پیش وی سخن نیارستی گفتن، نه از زنان و نه از مردان و نه از وصیفان و کنیزکان. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
وصیف
زابگوی ستاینده، پیشیار کنیز زوار خدمتکار (پسر یا دخترغلام یا کنیز)، صفت کننده چیزی را وصف کننده، جمع وصفا
فرهنگ لغت هوشیار
وصیف
((وَ))
خدمتکار، وصف کننده، جمع وصفاء
تصویری از وصیف
تصویر وصیف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توصیف
تصویر توصیف
وصف کردن، بیان کردن صفت کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(وَ فَ)
کنیزک خرد. (مهذب الاسماء). مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار. خدمتگاری که دختر یا کنیز بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وصائف. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ فَ)
وصیفه. مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار: ملکزاده را بیاورد و بر تخت نشاند و وصیفتان و غلامان صف زده بودند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
تا چندروز دیگر از آن هر وصیفتی
بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار.
فرخی.
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است
وصیفتان را باشد جلاجل و خلخال.
فرخی.
و رجوع به وصیفه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَقْ قُ)
نیک صفت کردن. (آنندراج). وصف و بیان حال. (ناظم الاطباء). وصف کردن. نشانی دادن. نشان گفتن. پیرایه گفتن. ستودن. ستایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وصیفه
تصویر وصیفه
وصیفت در فارسی مونث وصیف کنیزک خدمتکاری که دختریا کنیزبود: (و صد وصیفت و صد غلام بی ریش بفرستاد)، وصف کننده (مونث)، جمع وصائف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
وصف و بیان حال، نشانی دادن، ستایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصیفه
تصویر وصیفه
((وَ فَ یا فِ))
خدمتکاری که دختر یا کنیز بود، وصف کننده (مؤنث)، جمع وصائف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
((تُ))
وصف کردن، ستودن
فرهنگ فارسی معین
تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف، ستایش کردن، ستودن، وصف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
وصفٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
Description
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
description
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
Beschreibung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
תיאור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
تفصیل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
বর্ণনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
maelezo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
설명
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
説明
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
विवरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
опис
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
deskripsi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
คำอธิบาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
beschrijving
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
descripción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
descrizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
описание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
描述
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
opis
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توصیف
تصویر توصیف
descrição
دیکشنری فارسی به پرتغالی