- وصی
- وصی در فارسی پتیمار جایستا اندرز بد خواستکرد اندرز دهنده، کسی که وصیت کند سفارش کننده، کسی که بوی وصیت شده سفارش شده، کسی که موافق سفارش و وصیت کسی پس از مرگ وی در امور و اموال وی دخالت و تصرف کند، لقب شیث بن آدم ع، لقب علی علیه السلام بن ابی طالب (که وصی رسول الله صلی الله علیه و آله است) : از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا وسبطین علیهم الصلوه والسلام هرپنج بوعده گاه عزم مباهله بیرون فرمودند)
معنی وصی - جستجوی لغت در جدول جو
- وصی ((وَ یّ))
- کسی که وصیت کننده او را مأمور اجرای وصیت خود کند
- وصی
- کسی که وصیت کننده او را برای اجرای وصیت خود تعیین می کند، جانشین، در تشیّع، امام علی که جانشین پیامبر اسلام است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپارش
غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، خدمتکار، پسر نابالغ
وصیت در فارسی اندرز سفارش خواستگویه خواستنامه
زابگوی ستاینده، پیشیار کنیز زوار خدمتکار (پسر یا دخترغلام یا کنیز)، صفت کننده چیزی را وصف کننده، جمع وصفا
میانسرای، آستانه در، آغل، شکاف گارباره (غار)، تنگ دوسیده آستان پیشگاه سرای آستانه، حظیره مانندی که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران، حظیره ای که از ساقه های درخت سازند
اندر نصیحت، سفارش کسی بیک یا چند تن مبنی بر احوال اعمال و دخل و تصرف در اموال وی پس از مرگ او، جمع وصایا، عبارت است از (استنابه در تصرف بعد ازمرگ) یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید (اببته در زمان حیات مول) موصی له با وصی هم نیابت دارند که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنمایند نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است)
((وَ))
فرهنگ فارسی معین
آستانه، پیشگاه سرای، حظیره ای که از ساقه های درخت سازند، حظیره مانندی که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران
پند، اندرز، سفارش، در فقه و حقوق دستوری که کسی پیش از مردن به وصی خود می دهد که بعد از مرگ او اجرا کند
پارسی تازی شده بوزی گونه از کرجی
کسی که به او وصیت و سفارش شده، وصیت شده
وصیت کرده شده
سفارش نامه، درگذشت نامه، سپارش نامه
وصیفت در فارسی مونث وصیف کنیزک خدمتکاری که دختریا کنیزبود: (و صد وصیفت و صد غلام بی ریش بفرستاد)، وصف کننده (مونث)، جمع وصائف
خواستنامه اندرز نامه سفارشنامه اندرزنامه، ورقه ای دال بر سفارشهایی که شخص به وصی خود کندکه پس از مرگش اعمال منظم را انجام دهد و اموال او را طبق دستور وی تقسیم نماید یا بمصرف برساند
اندر زدادن پنددادن: (آدم علیه السلام به شیث وصیت فرمود که این سخنان را نگاه دار و اولاد خود را به محافظت آن وصیت کن)، سفارش کردن بکسی یاکسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
وصیت کردن
کسی را وصی خود قراردادن
((~. م یا مَ))
فرهنگ فارسی معین
اندرزنامه، ورقه ای دال بر سفارش هایی که شخصی به وصی خود کند که پس از مرگش اعمال منظور را انجام دهد و اموال او را طبق دستور وی تقسیم نماید یا به مصرف رساند
سندی که کسی پیش از مرگ خود می نویسد و در آن سفارش هایی به وصی خود می کند که پس از مرگ وی انجام بدهد
Testament
testamento
testamento
testament
завещание
заповіт
testament
Testament