سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، سیاه الله از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی لکن، برای مثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، کِویچ، مارِخ، سیاه الله از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی لکن، برای مِثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
کفش و پای افزار چرمین. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). کفش چرمین. (ناظم الاطباء) ، آن جای از چرخ که پای را به روی آن گذاشته و چرخ را به حرکت می آورند. (ناظم الاطباء)
کفش و پای افزار چرمین. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). کفش چرمین. (ناظم الاطباء) ، آن جای از چرخ که پای را به روی آن گذاشته و چرخ را به حرکت می آورند. (ناظم الاطباء)
سقف خانه. (اقرب الموارد) ، شاخ ریزه ها و فدره که بر سقف و بالای پرواره اندازند و گاهی از آن پرده های جوانب نئین سازند و آن را به گیاه یز بندند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنچه پیرامون باغ نصب کنند از درخت و خار و نی و جز آن تا درآمدن را منع کند. (منتهی الارب) (آنندراج). آن دیوار که بسازند گرداگرد بوستان از شاخ درخت و جز آن. (مهذب الاسماء). پرچین. چپر، بوریامانندی که از یزبن سازند، درختی که خشک گردیده بیفتد، علم جامه، چوب سطبر بر سر چاه که آبکش بر آن ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ماکوی بافنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، خانه نئین که جهت امیرلشکر سازند تا بر وی برآمده بنگرد لشکر را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
سقف خانه. (اقرب الموارد) ، شاخ ریزه ها و فدره که بر سقف و بالای پرواره اندازند و گاهی از آن پرده های جوانب نئین سازند و آن را به گیاه یز بندند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنچه پیرامون باغ نصب کنند از درخت و خار و نی و جز آن تا درآمدن را منع کند. (منتهی الارب) (آنندراج). آن دیوار که بسازند گرداگرد بوستان از شاخ درخت و جز آن. (مهذب الاسماء). پرچین. چپر، بوریامانندی که از یزبن سازند، درختی که خشک گردیده بیفتد، علم جامه، چوب سطبر بر سر چاه که آبکش بر آن ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ماکوی بافنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، خانه نئین که جهت امیرلشکر سازند تا بر وی برآمده بنگرد لشکر را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
وشیقه. گوشت به درازا بریدۀ خشک کرده یا گوشت یک جوش قدیدکرده جهت توشه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گوشت یخنی که به سفر برند. (مهذب الاسماء). ج، وشائق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
وشیقه. گوشت به درازا بریدۀ خشک کرده یا گوشت یک جوش قدیدکرده جهت توشه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گوشت یخنی که به سفر برند. (مهذب الاسماء). ج، وشائق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
درختی است با میوۀ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است، و در کتب مفردات آن را خفچه، عوسج، زعرور الادویه نام میدهند و اسامی مشترک سرخ میوه و سیاه میوۀ آن این است: کمار (در لاهیجان) ، کرچ (در دره کرج) ، کویج (در اطراف تهران و همدان و اصفهان) ، گیج (در خلخال) ، کجیل (در رامسر و تنکابن) ، مارخ و مرخ (در دیلمان و لاهیجان و رودسر) ، ولک و بلک و ولیک (درگرگان) ، گتو و ملا و یلک و کوت کوتی (در بعضی نواحی). اسامی سیاه میوۀ آن عبارت است از: سیاه لله (در شفارود) ، سیاه کوتی و سیاه کوتیل (در اطراف رشت) ، من برو (در طالش) ، سیاه ولیک (در درۀ کتول) ، سیاه کوتکوتی (در تنکابن) ، کوچ (در شیرین سوی قزوین) ، یمیشان (ترک زبانان قوشخانه و غیره) ، قره گیله (در آستارا و گرگانرود) ، قوش یمیشی (در ارسباران). نامهای سرخ میوۀ آن ازاینقرار است: شال ولیک (در نور) ، سرخ ولیک (در کتول) ، کم بور (در گرگانرود) ، سرلا (در شفارود) ، سک کامپوره (در اطراف رشت) ، ولیک (در تنکابن). و قسمی از ولیک رادر شیراز کیالک نامند. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
درختی است با میوۀ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است، و در کتب مفردات آن را خفچه، عوسج، زعرور الادویه نام میدهند و اسامی مشترک سرخ میوه و سیاه میوۀ آن این است: کمار (در لاهیجان) ، کرچ (در دره کرج) ، کویج (در اطراف تهران و همدان و اصفهان) ، گیج (در خلخال) ، کجیل (در رامسر و تنکابن) ، مارخ و مرخ (در دیلمان و لاهیجان و رودسر) ، ولک و بلک و ولیک (درگرگان) ، گتو و ملا و یلک و کوت کوتی (در بعضی نواحی). اسامی سیاه میوۀ آن عبارت است از: سیاه لله (در شفارود) ، سیاه کوتی و سیاه کوتیل (در اطراف رشت) ، من برو (در طالش) ، سیاه ولیک (در درۀ کتول) ، سیاه کوتکوتی (در تنکابن) ، کوچ (در شیرین سوی قزوین) ، یمیشان (ترک زبانان قوشخانه و غیره) ، قره گیله (در آستارا و گرگانرود) ، قوش یمیشی (در ارسباران). نامهای سرخ میوۀ آن ازاینقرار است: شال ولیک (در نور) ، سرخ ولیک (در کتول) ، کم بور (در گرگانرود) ، سرلا (در شفارود) ، سک کامپوره (در اطراف رشت) ، ولیک (در تنکابن). و قسمی از ولیک رادر شیراز کیالک نامند. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 17هزارگزی جنوب قاین و 9هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی قاین به بیرجند، کوهستانی و هوای آن معتدل است و 143 تن سکنه دارد، آب آن از قنات، محصول آن غلات زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 17هزارگزی جنوب قاین و 9هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی قاین به بیرجند، کوهستانی و هوای آن معتدل است و 143 تن سکنه دارد، آب آن از قنات، محصول آن غلات زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند)، یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن، پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول
پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند)، یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن، پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول