جدول جو
جدول جو

معنی وشکنه - جستجوی لغت در جدول جو

وشکنه
(وَ کُ نَ / نِ)
آلت تناسل، و کاف آن را مفتوح و بعضی بی واو دانسته اند. ظن غالب آن است که مضموم و کاف عربی باشد زیرا که آلت کردن است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). وشگنه. (برهان). رجوع به وشگنه و شنگه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکنه
تصویر اشکنه
خوراکی آبدار که با آب، پیاز، آرد، تخم مرغ، کشک، شیرۀ انگور و مانند آن تهیه می شود، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال مطربان ساعت به ساعت بر بنای زیر و بم / گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه (منوچهری - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه، غنج و دلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن، زره
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کِ نَ / نِ)
مخفف کشکینه است که نان جو است و بعضی گفته اند نانی باشد که از آرد جو و آرد باقلا وآرد گندم و آرد نخود فراهم آورند یعنی مجموعه را بهم آمیخته خمیرکنند و بپزند و بعضی دیگر گویند گندم بریان است که در ظرفی کنند و ماهیابه در آن ریزند و پیاز خام و ساق چغندر و تخم خرفه در آن داخل کنند و در آفتاب گذارند تا ترش گردد. (برهان) (ناظم الاطباء) :
به یمینت چه بود کشکنه و بورانی
به یسارت چه بود نان و پنیر و ریحان.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ/ نِ)
شیهۀ اسب. بانگ اسب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ نَ / نِ)
گیاه کنب و شاهدانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ / وُ نَ / وُ کُ نَ)
آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آشیانۀمرغ و پرنده در کوه یا دیوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ نَ / نِ)
عشوه. کرشمه. غنج. دلال. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) ، سیخول. خارپشت. (ناظم الاطباء). سیخول را نیز گویند و آن خارپشتی است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان) (آنندراج) :
تو این را سوی پارسی چون کشی
یکی شکنه خوانند و دیگر تشی
همه مرزهای خراسان تمام
مرنگوش خوانند و بیهن به نام.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(وَ کِ / کَ لَ / لِ)
دانۀ انگوری را گویند که از خوشه جدا شده باشد، و به فتح کاف فارسی هم به نظر آمده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ / نِ)
وشانی. زر ده هفت:
دسترست نیست جز به خواب و خور ایراک
شهر جوانی پر از زر است و وشانه.
ناصرخسرو.
رجوع به وشانی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ / نِ)
جوشن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). جوشن که در جنگها پوشند. (آنندراج) (انجمن آرا). نام سلاحی است که آن را جوشن گویند. (برهان) :
تیر را از وشینه بگذاری
همچو خیاط سوزن از وشنی.
و این بیت دلالت کند که وشینه از جنس ابریشم کجینه است که آن را برای حفظ از تیغ و تیر حشو لباسی کنند و قژاکند و کجیم و کجین گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تأنیث واکن است. رجوع به واکن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ نَ / نِ)
چین و شکن:
فتنه رخش نرگس بیمار هم
اشکنۀ زلف بخروار هم.
امیرخسرو (از فرهنگ نظام).
چین وشکن اندام. (ناظم الاطباء) (برهان). شکن زلف و جز آن. خسرو گوید: اشکنۀ زلف بخروار هم. (رشیدی) (شعوری). چین و شکن. (انجمن آرا). چین و شکنج اندام و غیره... چین و شکنج.... (جهانگیری).
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ نَ / نِ)
بشکله. بشکل. بشکله. کلید کلیدان را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام). بشکله. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکله شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از وکنه
تصویر وکنه
وکنه در فارسی آشیانه نشیم آشیانه مرغ جمع وکنات وکن
فرهنگ لغت هوشیار
چین شکن، نوایی است از موسیقی قدیم، خورشی است که از روغن و آب و سبزی خشک و پیاز و تخم مرغ و آرد تهیه کنند و گاه در آن اسفناج ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکنه
تصویر بشکنه
کلید کلیدان، تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکنه
تصویر کشکنه
نان جو، کشکین: (و از تکلفات خورش و پوشش به کشکینه و پشمینه قناعت نموده)، (انوار سهیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن: (تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی) (مرزبان پارسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکله
تصویر وشکله
دانه انگوری که ازخوشه جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشنه
تصویر وشنه
کنب شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکنه
تصویر اشکنه
چین، شکن، نوایی است از موسیقی قدیم، خورشی است از روغن و سبزی و پیاز و تخم مرغ و آرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
((ش کَ نَ یا نِ))
عشوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
((وَ نِ))
جوشن، زره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشکله
تصویر وشکله
((وَ کَ لَ یا لِ))
وشگله، دانه انگوری که از خوشه جدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشانه
تصویر وشانه
((وَ نِ))
وشانه، شیانی، یک نوع زر رایج در قدیم که هفت دهم آن خالص بود، وشانی
فرهنگ فارسی معین
روستایی از رامسر تنکابن، تاج خروس وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
می درخشد
فرهنگ گویش مازندرانی