- وشنه
- کنب شاهدانه
معنی وشنه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظرفی که در آن شیر می دوشند
روی چیزی سر پوش گذاشتن
سرپوش که روی چیزی بگذارند، هر چیزی که با آن روی چیزی را بپوشانند، هر چیز پوشیدنی، پوشنی
قسط، ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، قسطس
پارسی تازی گشته غویشه گونه ای از سماروغ
نوعی قارچ یا سماروغ، غوبنک، گیاه خشک، خوشۀ خشکیده، خوشه، خویشه
خنجر
گلسنگ، آلگ
کارد بزرگ و مشمل، خنجری است که نوعی عیاران بر میان بندند
کسی که میل و خواهش نوشیدن آب داشته باشد
پارسی تازی گشته ششنه رسیدی که گوهری زر فروش به خریدار می دهد و در آن سنگ و بها و اپار (عیار) زر فروخته را روشن می گرداند شش سره
انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
نوعی خزه که در نواحی معتدل، مرطوب و باتلاقی می روید، اشنان
میله یا آلتی که حلاج با آن پنبه دانه را از پنبه جدا می کند
شناوری، شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، اشناه، شناو، شناه، آشناب، آشناه، سباحت، آشنا، شنار
گرسنه، انسان یا حیوان که معده اش خالی و محتاج غذا باشد، حریص، آزمند
کشنج یربوز، دارو یی است که آنرا شش پنجه گویند بقله یمانیه
گرسنه، جمع گشنگان: گر اشتها بشعر منت شد عجب مدار کاین گشنگان حدیث غذا خوش ادا کنند. (بسحاق اطعمه)
رنج، گرسنگی
گونه رخ بخشی از چهره آدمی در دو پهلو بالای دماغ و زیر دو چشم که بر آن در مردان موی یا ریش نمی روید و بالای لپ است. فارسی گویان آن را برابر رخسار به کار می برند که در پارسی با چهره برابر است
گل لیز
چرت خواب کوتاه
وزنه در فارسی سنگ سنگه سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند سنگ، ظرف بلوری درجه داری که مایعات را درآن می سنجند
آشیانه نشیم
جوشن: (تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی) (مرزبان پارسی)
هوو وسنی
میل آهنی که بوسیله آن دانه پنبه را از پنبه خارج کنند، میل حلاج: (گر بری دست سوی نان دانت در فراخی و گاه نعمت تنگ) (بکنی هر دو چشم خویش از بخل همچو حلاج دانه را به وشنگ) (چها. بدون ذکرنام شاعر)
چشمه کم آب در برخی از روستاهای ایران شاشموشی گفته می شود
خشم بر افروختگی
واگرنه و اگرنه
وکنه در فارسی آشیانه نشیم آشیانه مرغ جمع وکنات وکن
انسان یا حیوانی که به آب نیاز دارد، بسیار مشتاق