رستنی است، و آن را خرفه نیز گویند. (برهان). و در فارسی پرپهن نام دارد و فرفنج معرب آن است. (آنندراج). به عربی فرفخ نامند. (برهان). خرفه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
رستنی است، و آن را خرفه نیز گویند. (برهان). و در فارسی پرپهن نام دارد و فرفنج معرب آن است. (آنندراج). به عربی فرفخ نامند. (برهان). خرفه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
میل آهن که بدان پنبه دانه را از پنبه برمی آورند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (اسدی). میل حلاجان. (حاشیۀ برهان چ معین از لغت فرس ص 309) : گربری دست سوی نان دانت در فراخی و گاه نعمت تنگ بکنی هر دو چشم خویش از بخل همچو حلاج دانه را به وشنگ. منطقی (از انجمن آرا، و جهانگیری بدون ذکر نام شاعر). ، تودۀ خربزه و هندوانه و خیار و امثال آن. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). رجوع به جهانگیری شود
میل آهن که بدان پنبه دانه را از پنبه برمی آورند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (اسدی). میل حلاجان. (حاشیۀ برهان چ معین از لغت فرس ص 309) : گربری دست سوی نان دانت در فراخی و گاه نعمت تنگ بکنی هر دو چشم خویش از بخل همچو حلاج دانه را به وشنگ. منطقی (از انجمن آرا، و جهانگیری بدون ذکر نام شاعر). ، تودۀ خربزه و هندوانه و خیار و امثال آن. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). رجوع به جهانگیری شود
میل آهنی که بوسیله آن دانه پنبه را از پنبه خارج کنند، میل حلاج: (گر بری دست سوی نان دانت در فراخی و گاه نعمت تنگ) (بکنی هر دو چشم خویش از بخل همچو حلاج دانه را به وشنگ) (چها. بدون ذکرنام شاعر)
میل آهنی که بوسیله آن دانه پنبه را از پنبه خارج کنند، میل حلاج: (گر بری دست سوی نان دانت در فراخی و گاه نعمت تنگ) (بکنی هر دو چشم خویش از بخل همچو حلاج دانه را به وشنگ) (چها. بدون ذکرنام شاعر)