- وسوسه
- وسواس پیدا کردن، بد اندیشیدن، پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان، در تصوف تحریکات شیطانی
معنی وسوسه - جستجوی لغت در جدول جو
- وسوسه
- وسوسه در فارسی گمانکاری، گش دیو کامگی دشمت (فکر غلط) جوم جوم (گویش گیلکی) بداندیشی ایجاد کردن امری بی نفع یا مضر در ضمیر کسی، امری بی نفع یا مضر که نفس شخص یا شیطان در ضمیر کسی ایجاد کند نیروی درونی محرک
- وسوسه ((وَ وَ س))
- پیدا شدن اندیشه بد در دل، جمع وساوس
- وسوسه
- Temptation
- وسوسه
- tentação
- وسوسه
- tentación
- وسوسه
- pokusa
- وسوسه
- искушение
- وسوسه
- спокуса
- وسوسه
- verleiding
- وسوسه
- Versuchung
- وسوسه
- tentation
- وسوسه
- tentazione
- وسوسه
- प्रलोभन
- وسوسه
- প্রলোভন
- وسوسه
- ayartma
- وسوسه
- majaribu
- وسوسه
- פִּתּוּי
- وسوسه
- godaan
- وسوسه
- การล่อลวง
- وسوسه
- إغراءٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیرنگ و خدشه
نیرنگ و حقه، خدشه، شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، پیتک، پت، بیب، بیو
سوسه آمدن: دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، پیتک، پت، بیب، بیو
سوسه آمدن: دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود
گش نهادن گشاندن ایجاد وسوسه (در دماغ) : (چون قیصر آرمانوس بولایت خود رسید شیطان خذلان در دل و وسوسه در دماغ او نهاد)
وسوسه داشتن
گشمند گشاینده دارای وسوسه: چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم گه از این سوی کشندم گه از آن سوی کشندم. (دیوان کبیر)
وسوسه انداز: (آگهید از رگ جانم که چه خون میریزد خون ز رگهای دل وسوسه گر بگشایید) (خاقانی)
وسوسه گر: گشاننده
گشاندن تولید وسوسه
گش انگیز دشمت انگیز وسوسه انداز: (دختر با ادایی دلنشین و وسوسه انگیز گفت)