جدول جو
جدول جو

معنی وسمت - جستجوی لغت در جدول جو

وسمت
(فَوْهْ)
وسمه. داغ کردن، مجازاً، تهمت کردن. (غیاث اللغات). رجوع به وسمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسمه
تصویر وسمه
(دخترانه)
ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می اید
فرهنگ نامهای ایرانی
برگ نیل یا رنگی شبیه نیل که زنان در آب خیس می کنند و به ابروهای خود می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصمت
تصویر وصمت
سستی در بدن، ننگ، عیب و عار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسمت
تصویر قسمت
نصیب، بهره، جزء، بخش، سرنوشت، تقدیر، در ریاضیات تقسیم
قسمت کردن: بخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
گشادگی، گشادی، فراخی جا، پهنه
فرهنگ فارسی عمید
جوهریست فرومایه و کم قیمت و رنگش کبود مایل بسرخ زرد سرخ و سفید باشد عطارد
فرهنگ لغت هوشیار
پارک پاره، زون بهره بهر بهرک، فرشیم نسک، بخش بندی جز جزو پاره، نصیب بهره، سرنوشت تقدیر: قسمت حوالتم بخرابات می کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم. (حافظ 219) یا دیوان قسمت. جهان تقدیر: عیبم مکن برندی و بد نامی ای حکیم، کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم. (حافظ 213)، عوارضی که برای مصارف فوق العاده یا برای تامین مخارج دیوان و غیره وصول می شده است، جمع قسم. یا قسمت بزرگ. قسمت کبری در ادوارالوف: سالهاء عالم نزدیک با معشر سیصد و شصت هزار سالست و طوفان بر میانگاه است و او را اندر آن کتابی است نامش کتاب الالوف. درجه های فلک برابر هزارها نهاد نخستین هر درجه ای را هزار سال تا حصه یک سال سه ثانیه گشت و سه پنجیک ثانیه و این را قسمت بزرگ نام کردست. یا قسمت خرد. قسمت صغری در ادوارالوف (بیرونی در دنباله عبارات قبل آورد:) آنگاه بروج را دیگر بار برابر هزارها نهاد هر برجی را هزار سال. و این را انتها الوف نام کرد. آنگه سوم بار بروج را بسالها که آحادند برابر نهاد هر برجی را سالی تا انتها سالها بحاصل آمد چنانک گفتیم پیشتر زین. و چهارم بار درجه ها را برابر آحاد سالها نهاد هر درجه ای را سالی تا قسمت خرد بجای آمد. یا قسمت صغری. قسمت خرد. یا قسمت کبری. قسمت بزرگ. یا قسمت متسوعب. مستوعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسمی
تصویر وسمی
باران بهاری باران درشت
فرهنگ لغت هوشیار
بشکول، وسمه در فارسی بشکول برگ نیل ورد نیل گیاهی ازتیره صلیبیان که که دوساله است وارتفاعش درحدودیکمتر میشود. گلهایش زردرنگ ومیوه اش خرجینک است این گیاه بومی شمال آفریقا و اروپای جنوبی ومرکزی و آسیای غربی منجلمه ایران است در برگهای این گیاه ماده رنگ کننده ای وجود دارد که از آن جهت آرایش خانم ها استفاده میکردند ماده رنگی این گیاه رنگ سبز مایل به آبی تولید میکند عسمه. نیل بری عظلم: (کس نتواند گرفت دامن دولت بزور کوشش بیفایده است وسمه برابر وی کور) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
گشادی، فراخی: (مراد برات بر آنجا تعظیم و وسعت ملک و قسمت ولایت پادشاه عالم باشد)، پهنه، گنجایش ظرفیت، مکنت تمول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصمت
تصویر وصمت
ننگ، عار، عیب: (... و آفتاب سلطنت او را از و صمت کسوف و صروف و معرت زوال انتقال محفوظ و مضبوط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسمه
تصویر وسمه
((وَ مِ))
گیاهی است با برگ هایی شبیه برگ مورد که پس از رسیدن سیاه می شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
((وُ عَ))
گشادگی، گشادی، فراخی، پهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصمت
تصویر وصمت
((وَ مَ))
ننگ، عار، عیب، نقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسمت
تصویر قسمت
((قِ مَ))
بهره، نصیب، جزء، سرنوشت، تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسمت
تصویر قسمت
بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
پهنه، گسترش، گستره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
Extensiveness, Spaciousness, Vastness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
étendue, spaciosité, immensité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
广泛性 , 宽敞 , 广阔
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
upana, ukubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
광범위성 , 넓음 , 광대함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
genişlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
ব্যাপকতা , প্রশস্ততা , বিশালতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
व्यापकता , विशालता , विशालता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
amplitud, vastedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
ampiezza, spaziosità, vastità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
Weitläufigkeit, Geräumigkeit, Weite
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
uitgebreidheid, ruimtelijkheid, uitgestrektheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
широта , просторність , безмежність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
обширность , просторность , обширность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
rozległość, przestronność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
amplitude, vastidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وسعت
تصویر وسعت
広範性 , 広さ , 広大さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی