وسیله ها، سبب ها، علتها، آلتها، ابزارها، واسطه ها، میانجی ها، جمع واژۀ وسیله وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل و نقل به کار می رود مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی
وَسیلِه ها، سبب ها، علتها، آلتها، ابزارها، واسطه ها، میانجی ها، جمعِ واژۀ وَسیلِه وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل و نقل به کار می رود مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی
وسائل. جمع واژۀ وسیله. اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین) : با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب). گر تو برانی کسم شفیع نباشد ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل. سعدی. - وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند. - وسایل نقلیه، وسایط نقلیه
وسائل. جَمعِ واژۀ وسیله. اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین) : با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب). گر تو برانی کسم شفیع نباشد ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل. سعدی. - وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند. - وسایل نقلیه، وسایط نقلیه
واسطه ها، کسانی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع می کند، میانجی ها، شفاعتگرها، دلال ها، علت ها، سبب ها، مرکز ها، جمع واژۀ واسطه وسیط ها، میانجی ها، کسانی که بین دیگران مقامشان بالاتر است، وسطی ها، میانی ها، جمع واژۀ وسیط
واسطه ها، کسانی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع می کند، میانجی ها، شفاعتگرها، دلال ها، علت ها، سبب ها، مرکز ها، جمعِ واژۀ واسطه وسیط ها، میانجی ها، کسانی که بین دیگران مقامشان بالاتر است، وسطی ها، میانی ها، جمعِ واژۀ وسیط
رسائل. جمع واژۀ رساله. رساله ها و کتابها و کتابچه ها. (ناظم الاطباء) : جالینوس... بی همتاتر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسایلی است سخت نیکو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556). بدنثری و رسایل من دیده چند وقت کژنظمی و قصاید من خوانده چند گاه. خاقانی. رسایل او در اطراف و اکناف عالم مشهور و مذکور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234). و رجوع به رسائل و رساله شود. - دیوان رسایل یا رسائل، دیوان رسالت. دیوان انشاء. دبیرخانه. دارالانشاء در تداول عصر غزنویان: وزیران دگر بودند زین پیش همه دیوان به دیوان رسایل. منوچهری. و رجوع به رساله و رساله و رسائل و دیوان رسالت در ذیل رسالت شود. ، همکاسه. همدم. هم آهنگ. هم آواز. (یادداشت مؤلف) : کوه و مرغان هم رسایل با دمش هر دو اندر وقت دعوت محرمش. مولوی. کوهها با تو رسایل شد شکور با تو می خوانند چون مقری زبور. مولوی. یا رسایل بود اسرافیل را کز سماعش پر برستی فیل را. مولوی
رَسائِل. جَمعِ واژۀ رساله. رساله ها و کتابها و کتابچه ها. (ناظم الاطباء) : جالینوس... بی همتاتر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسایلی است سخت نیکو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556). بدنثری و رسایل من دیده چند وقت کژنظمی و قصاید من خوانده چند گاه. خاقانی. رسایل او در اطراف و اکناف عالم مشهور و مذکور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234). و رجوع به رسائل و رساله شود. - دیوان رسایل یا رسائل، دیوان رسالت. دیوان انشاء. دبیرخانه. دارالانشاء در تداول عصر غزنویان: وزیران دگر بودند زین پیش همه دیوان به دیوان رسایل. منوچهری. و رجوع به رساله و رساله و رسائل و دیوان رسالت در ذیل رسالت شود. ، همکاسه. همدم. هم آهنگ. هم آواز. (یادداشت مؤلف) : کوه و مرغان هم رسایل با دمش هر دو اندر وقت دعوت محرمش. مولوی. کوهها با تو رسایل شد شکور با تو می خوانند چون مقری زبور. مولوی. یا رسایل بود اسرافیل را کز سماعش پر برستی فیل را. مولوی
جمع واژۀ وسیله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وسیله شود، گویندلغتی است در وسیله. (اقرب الموارد). رجوع به وسیله شود: برحسب دلخواه و ارادت ایشان ساخته میگردانید بی واسطۀ وسیلی و شفیعی. (تاریخ قم ص 5)
جَمعِ واژۀ وسیله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وسیله شود، گویندلغتی است در وسیله. (اقرب الموارد). رجوع به وسیله شود: برحسب دلخواه و ارادت ایشان ساخته میگردانید بی واسطۀ وسیلی و شفیعی. (تاریخ قم ص 5)
شاعری است. در زمان شاه سلیمان از مشهد مقدس به اصفهان آمده در تکیۀ حیدری خانه چهارباغ بسر می برد: گرفتمش سر راهی رسید و هیچ نگفت عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت بر طبیب حدیثی ز درد دل گفتم گرفت نبضم و آهی کشید و هیچ نگفت. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 88). سام میرزای صفوی در تحفۀ سامی وفات او را بسال 940 ه. ق. نوشته است. (حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی)
شاعری است. در زمان شاه سلیمان از مشهد مقدس به اصفهان آمده در تکیۀ حیدری خانه چهارباغ بسر می برد: گرفتمش سر راهی رسید و هیچ نگفت عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت بر طبیب حدیثی ز درد دل گفتم گرفت نبضم و آهی کشید و هیچ نگفت. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 88). سام میرزای صفوی در تحفۀ سامی وفات او را بسال 940 هَ. ق. نوشته است. (حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی)
خواهنده. (مهذب الاسماء) ، پرسنده. ج، سایلون. (مهذب الاسماء) : کدام سایل ازین موهبت شود محروم که همچو بحر محیط است بر جهان سایل. سعدی. ، روان شونده. جاری، گدا. دریوزه گر. برای تمام معانی رجوع به سائل شود
خواهنده. (مهذب الاسماء) ، پرسنده. ج، سایلون. (مهذب الاسماء) : کدام سایل ازین موهبت شود محروم که همچو بحر محیط است بر جهان سایل. سعدی. ، روان شونده. جاری، گدا. دریوزه گر. برای تمام معانی رجوع به سائل شود
وسائط. جمع واژۀ وسیطه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. (فرهنگ فارسی معین). - وسایط نقلیه، هر وسیلۀ موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند. ، (اصطلاح صوفیه) اسبابی که به تعلق کردن آن به مراد رسند. (فرهنگ فارسی معین از تاریخ تصوف تألیف غنی ص 657)
وسائط. جَمعِ واژۀ وسیطه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. (فرهنگ فارسی معین). - وسایط نقلیه، هر وسیلۀ موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند. ، (اصطلاح صوفیه) اسبابی که به تعلق کردن آن به مراد رسند. (فرهنگ فارسی معین از تاریخ تصوف تألیف غنی ص 657)
جمع واژۀ مسیل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مسیل ها. اماکن جاری شدن آب. رجوع به مسیل شود: مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواو سیول اندا پر کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 290) مسائل. جمع واژۀ مسأله. رجوع به مسأله و مسائل شود
جَمعِ واژۀ مَسیل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مسیل ها. اماکن جاری شدن آب. رجوع به مسیل شود: مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواو سیول اندا پر کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 290) مسائل. جَمعِ واژۀ مسأله. رجوع به مسأله و مسائل شود
روان شدن مایع. (زوزنی). روان شدن لشکر از هر جهت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت. (از المنجد)
روان شدن مایع. (زوزنی). روان شدن لشکر از هر جهت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت. (از المنجد)