جدول جو
جدول جو

معنی وساله - جستجوی لغت در جدول جو

وساله
نام مرتع و روستایی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وساده
تصویر وساده
بالین، پشتی، نازبالش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوساله
تصویر گوساله
بچۀ گاو
گوسالۀ سامری: گوساله ای که مردی از بنی اسرائیل به نام سامری از زر ساخت و در غیاب حضرت موسی مردم را به پرستش آن دعوت کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساله
تصویر غساله
مؤنث واژۀ غسّال، زن شوینده، زن مرده شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رساله
تصویر رساله
پایان نامه، کتابی که در آن مرجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح می دهد، کتاب، کتاب کوچک، نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساله
تصویر غساله
آبی که با آن چیزی را شسته باشند، آبی که پس از شستن چیزی از آن خارج شود، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
سرنره تا ختنه جای و کوسله و مانند آن است. (منتهی الارب). حشفه. (ذیل اقرب الموارد). رجوع به کوسله شود
لغت نامه دهخدا
(دُ لَ / لِ)
منسوب به دو سال. بچۀ انسان یا حیوان و یا هر چیزی که دو سال بر آن گذشته باشد: طفل دوساله. شتر دوساله. درخت دوساله. کار دوساله: اجزاع، دوساله شدن گوسفند. (تاج المصادربیهقی) (یادداشت مؤلف) :
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود.
حافظ.
- دوساله درم، نقدی مزد و مواجب مدت دو سال را:
گشاد آن در گنج پرکرده جم
بداد او سپه را دوساله درم.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + ه ’پسوند نسبت’ دارای یک سال). (از حاشیۀ برهان). بچۀ گاو باشد. (برهان) ... در اصل بچۀ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت باشد، پس معنی گوساله گاو یکساله باشد. (غیاث). معروف است و برحسب شریعت موسوی گوسالۀ پرواری (دارای) بهترین خوراک و نیکوترین طعام بود. (قاموس کتاب مقدس). بحزج. تبیع. غفر. تولب. عجل، عجّول. (منتهی الارب) :
یکی خرد گوساله در پیش اوی
تنش لاغر و خشک و بی آبروی.
فردوسی.
کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل
پیش گوساله نشاید که قران خوانی.
ناصرخسرو.
با گاو زری که سامری ساخت
گوساله شمار زرگران را.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 35).
یا سم گوساله و دنبال گرگ
بر سر طور و شبان خواهم فشاند.
خاقانی (دیوان چ سجادی 142).
سامری سیرم نه موسی سیرت ار تازنده ام
در سم گوساله آراید ید بیضای من.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 322).
- امثال:
تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود، یا: دل صاحبش آب شود. (امثال وحکم ج 1 ص 537).
گاومان دو گوساله زاییده است. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1266).
گوسالۀبسته را میزنند. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329).
گوسالۀ بسته ملانصرالدین است، گویند ملا دو گوساله یا دو بز داشت، یکی از آن دو بگریخت، ملا پس از کوشش بسیار از گرفتن حیوان عاجز آمده بازگشت و بز یا گوسالۀ بسته را به زدن گرفت. گفتند چرا چنین کنی، گفت شما ندانید اگر این یک بسته نبود از دیگری چابکتر می دوید. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوساله به روزگار، گاوی گردد. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329).
گوساله به زور میخ میجهد، یعنی حکم عرض دارد که قائم به غیر است. (آنندراج).
گوساله به نردبان و اشتر به قفس. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوساله گو نمی شود (این مثل در ملایر معمول است). (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسالۀ مادر حسن، تعبیر مثلی به معنی ابله و کانا. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). مثل گوسالۀ مادرحسن، آنکه بی اذن و اجازتی همه جا در شود. احمق. (امثال و حکم ج 3 ج 1480).
گوسالۀ من پیر شد و گاو نشد. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوساله هرچند مه، گاوتر. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330).
حوشب، جذع، گوسپندو گاو به سال دوم درآمده. دبب، گوسالۀ نخست زاده. ذرع، گوسالۀ دشتی. طلا، بچه گاو، گوساله. عجله، گوسالۀ ماده. عضب، گوسالۀ شاخ برآورده. غض ّ، گوسالۀ نوزاده. فرقد، گاوساله. فریر، گاوسالۀ دشتی. یرع، بچۀ گاو. (منتهی الارب).
- گوسالۀ مرده پرکاه کردن، رسم است که چون بچۀ گاو دوشه بمیرد در پوست او کاه پر کرده در نظر گاو آرند تا آن را بچه خیال کند و شیر دهد. (آنندراج) :
صاحب طبعان ستایش جاه کنند
تا در دل جاه پروران راه کنند
دلجویی گاو نیست شیر است مراد
گوسالۀ مرده را چو پرکاه کنند.
ناظم هروی (از آنندراج).
، شتربچه و فیل بچه و هر چیز که آن کوچک و خردسال باشد هم هست، چه گو به معنی خرد و کوچک نیز آمده است. (برهان) (از غیاث)، و گاهی به طریق کنایه به جوانان بی عقل اول عمر هم استعمال کنند. (برهان)، در بازی گاو یا گوساله یا فنگلی سنگ متوسط میان گاو و فنگلی. (یادداشت مؤلف). رجوع به گاو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 21 هزارگزی جنوب شرقی بستان آباد و 1/5 هزارگزی جادۀ میانه به تبریز، در جلگۀ سردسیری واقع است و 169 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و یونجه، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نوزاد گاو تا وقتی که بحد بلوغ برسد (اعم از نر یا ماده) جمع گوسالگان: کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که تو قرآن خوانی. (ناصر خسرو) یا گوساله زرین. گاو سامری گوساله سامری. فتنه شد شعر تو چون گوساله زرین یکی لامساس آواز در ده در جهان چو سامری. (سنائی) یا گوساله سامری. گوساله ای که سامری از زر ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد. یا گوساله فلک. برج ثور، بچه حیوانات اعم از شتر بچه فیل بچه و غیره (گاو در اصل بمعنی مطلق جانوران اهلی است)، جوان بی عقل بی شعور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسامه
تصویر وسامه
زیبایی خوبرویی، نشان زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساله
تصویر مساله
حاجت، نیاز، خواهش، درخواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساله
تصویر کساله
کسالت در فارسی بی کاری تنبلی سستی ناخوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساله
تصویر فساله
ریم آهن سونش آهن
فرهنگ لغت هوشیار
گازر رختشوی زن، کازر خود کار (ماشین لباسشویی) چرکاب آب مانده از شست و شوی، آب چکیده، جامه شسته مونث غسال زن شوینده، زنی که مرده شوید. آبی که بدان دست و روی شویند، آب چکیده و مستعمل بشستن چیزی. یا ثلاثه غساله. سه جام می که پس از خواب شب بهنگام بامداد نوشند ستا: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود. (حافظ 152)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساله
تصویر عساله
کندو، کبت (زنبورعسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساله
تصویر رساله
پیغامبری و فرستگانی، نبوت، رسالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خساله
تصویر خساله
به درد نخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساله
تصویر حساله
سونش: سوهان زدن، سبوس جو، ساو ساوه (زر سوده سیم سوده)، پست
فرهنگ لغت هوشیار
پشتی بالش ناز بالش وساده در فارسی پشتی بالش، بستر خوابگاه، اورنگ مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله و وسیلت در فارسی چار چارک چاره، افراز اوزار، دستاویز، بستگی، پروهان (برهان) در داد رسی، نزدیکی، پایگاه محمد (ص) در بهشت، انگیزه زمینه در داد رسی آنچه که بتوسط آن بدیگری تقرب جویند دستاویز: (و هر گونه تحف و هدایا ازکرایم اموال صامت وناطق و نفایس اجناس لایق وفایق را وسیله سعادت یک التفات از بندگان آستان اقبال آشیان می ساختند)، سبب علت، جمع وسائل (وسایل)، یا بدان (به آن) وسیله. بدان جهت بدان علت. یا بدن (باین) وسیله. بدین جهت بدین علت. یا بوسیلهء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساله
تصویر بساله
دلیر یدن دلیر گردیدن یلی مردی، ناخوشداشت بسام: خنده روی خندنده
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکاله
تصویر وکاله
وکاله: وکالت در فارسی نمایندگی کارگزاری، جانشینی، وا گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وساطه
تصویر وساطه
وساطت در فارسی میانجیکی میانگیری میانجیگری پا در میانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساله
تصویر رساله
((رِ لِ))
کتاب، جزوه، نامه، نوشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غساله
تصویر غساله
((غُ لِ یا لَ))
آبی که بدان دست و روی شویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسیله
تصویر وسیله
((وَ لِ))
سبب، دستآویز، جمع وسایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وساده
تصویر وساده
((وِ دَ یا دِ))
مخده، بالش، بستر، خوابگاه، مسند، اورنگ، جمع وسادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوساله
تصویر گوساله
((لِ))
بچه گاو، گاوی که هنوز بالغ نشده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسیله
تصویر وسیله
ابزار، دستاویز، افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رساله
تصویر رساله
ماتیکان
فرهنگ واژه فارسی سره
بقر، عجل، کودن، نفهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن گاو و گوساله خیر بود - یوسف نبی (ع)
اگر بیند گوساله نر داشت، دلیل که او پسری آید. اگر ماده بیند دختر بود. محمد بن سیرین
دیدن حیوانات حلال گوشت و دام های مفید در خواب خوب است و تقریبا هیچ زاویه بدی ندارد. گوساله نیز تابع این حکم کلی است و نعمت و خیر و برکت تعبیر می شود. اگر در خواب ببینید که گوساله ای دارید و این گوساله مطیع و رام است و همراه شما می آیدخداوند فرزندی به شما عطا می فرماید. اگر بیننده خواب ازدواج نکرده باشد آن گوساله نشانه جفت یا کام است. تعبیر برای دختران و پسران یکسان است ذبح گوساله در خواب چندان خوب نیست زیرا گوساله می تواند گاوی منبع خیر و برکت و نعمت بشود. کشتن گوساله در خواب به از بین بردن یک امید و شانس تعبیر می شود. اگر بیننده خواب بیند که گوساله اش مرده امیدش را از است می دهد و یکی از درهای خوشبختی به رویش بسته می شود. نوشته اند که گوساله نر نشان آوردن پسر است و گوساله ماده خبر از آوردن دختر. این هم برای زن و مرد ازدواج کرده یکسان است. بسیاری از روستائیان هستند که با داشتن یک گوساله صاحب چندین راس دام شده اند. یک گوساله ماده به زودی گاوی شیرده می شود. و خود گوساله ای می آورد. بعد از چند سال به طور مضاعف تکثیر می گردند و طی ده سال ممکن است پانزده راس بشوند که خود ثروت بزرگی است. این است که گوساله را در خواب منبع امید می دانند و مثل گاو تنها خیر و برکت و نعمت نیست. داشتن گوساله های زیاد را به داشتن خانواده تشبیه کرده اند و چنانچه ببینید چندین راس گوساله نر و ماده دارید صاحب فرزندانی می شوید که هر یک می توانند منشا خیر و خوبی باشند. منوچهر مطیعی تهرانی
اگر بیند که گوساله در خانه او آمد و شد می کرد، دلیل غم است. اگر بیند که گوساله او بمرد، دلیل است فرزندش بمیرد. اگر بیند که گوساله سفید داشت، دلیل که فرزند او پارسا و خوبروی بود. اگر گوساله سیاه بیند، دلیل که فرزند او توانگر و مستور بود. اگر گوساله ابلق دید، دلیل که همه خیر در آن فرزند بود. اگر درخواب گوساله ای فربه و قوی بیند، دلیل که فرزند او تندرست و نیکوحال بود. اگر دید که گوساله ضعیف است، تاویلش به خلاف این است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب