جدول جو
جدول جو

معنی وساع - جستجوی لغت در جدول جو

وساع
(وِ)
جمع واژۀ وسیع. (ناظم الاطباء). رجوع به وسیع شود
لغت نامه دهخدا
وساع
(وَ)
مرد سبک در حاجت و گرامی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسب جواد گرامی یا فراخ گام، و فراخ ذراع. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اسب فراخ گام و خر را نیز گویند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
وساع
(وَسْ سا)
شتر فراخ گام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وساک
تصویر وساک
(پسرانه)
نساک، نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
گشاد، فراخ، پهناور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واسع
تصویر واسع
فراخ، گشاد، گشایش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وداع
تصویر وداع
بدرود گفتن، بدرود، پدرود، خداحافظی
فرهنگ فارسی عمید
(فَ وَ)
سعه. فراخ گام و ذراع و گرامی نژاد گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراخ گام شدن ستور. (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، فراخ گردیدن جای. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاع
تصویر وفاع
سر بند شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
پهین فراخ گشاده انغزان دور کران دامنه دار درندشت (گویش هراتی) فراخ گشاده (محل مکان)، عریض پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وداع
تصویر وداع
بدرود کردن، خداحافظی
فرهنگ لغت هوشیار
مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسع
تصویر واسع
مکان و جایگاه وسیع و فراخ و پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجاع
تصویر وجاع
جمع وجع، رنجوری ها دردمندی ها، جمع وجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواع
تصویر سواع
نام بتی، پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسام
تصویر وسام
داغ داغ ستوران، نشان نشان شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسع
تصویر واسع
((س))
گشایش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وداع
تصویر وداع
((وِ))
بدرود، خداحافظی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
((و))
مجامعت، آمیزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
((وَ))
فراخ، گشاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
گسترده، دامنگیر، فراخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
Extensive, Spacious, Vast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
vaste, spacieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
umfangreich, geräumig, weit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
विशाल , विशाल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
esteso, spazioso, vasto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
extenso, espaçoso, vasto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
uitgebreid, ruim, uitgestrekt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
обширний , просторий , просторий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
обширный , просторный , обширный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
rozległy, przestronny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
extenso, espacioso, vasto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
ব্যাপক , প্রশস্ত , ব্যাপক
دیکشنری فارسی به بنگالی