جدول جو
جدول جو

معنی وسائد - جستجوی لغت در جدول جو

وسائد
وساده ها، بالین ها، پشتی ها، نازبالش ها، جمع واژۀ وساده
تصویری از وسائد
تصویر وسائد
فرهنگ فارسی عمید
وسائد
(وَ ءِ)
وسد. وساید. جمع واژۀ وساد، به معنی بالین و نازبالش. (منتهی الارب). رجوع به وساد شود، جمع واژۀ وساده. به معنی بالشها. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سائد
تصویر سائد
مهتر قوم، سرور قوم
فرهنگ فارسی عمید
(وِ / وَ / وُ)
بالین. تکیه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). مخده و چیزی که بر آن تکیه کنند. (ناظم الاطباء) ، نازبالش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بالشت. (دهار) (اقرب الموارد). وساده. (منتهی الارب) (آنندراج). و فاءالفعل به هر سه حرکت آمده. (آنندراج). ج، وسد، وسائد. (منتهی الارب). و قوله صلی اﷲعلیه وآله: ان وسادک لعریض، کنایه است از کثرت خواب بدان جهت که چون بالین عریض باشد خواب خوش آید، یا کنایه است از پهنایی قفا و بزرگی سر که دلیل غباوت باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : فلان عریض الوساد، فلان بلید و کندذهن است. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مهتر یا کمتر از آن. ج، ساده. سیائد. (منتهی الارب) (شرح قاموس) (قطر المحیط). یقال هو سیّد قومه و اذا اخبرت انّه قلیل یکون سیّد قلت: هو سائد قومه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
دیگ پایه ها. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، قواعد بنا و سرای. (منتهی الارب) (آنندراج). واحد آن وطیده است به معنی دعامه و پایه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ وساده. (ناظم الاطباء). رجوع به وساده و وسائد شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وسایط. جمع واژۀ واسطه. به معنی وسیله ها مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وسایل. جمع واژۀ وسیله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وسیله شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وصیده. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وصیده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ ولیده، به معنی کودک مادینه و پرستار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به ولیده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وکاد، به معنی دوال پالان بند و رسن که وقت دوشیدن بر ماده گاو بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکاد شود
لغت نامه دهخدا
(تُلْ وَ ءِ)
موضعی است بزمین نجد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سائد
تصویر سائد
مهتر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات
فرهنگ لغت هوشیار
وسایط در فارسی، جمع وسیطه، میانجیان جمع وسیطه. توضیح در تداول فارسی جمع (واسطه) گرفته شود، اسبابی که بتعلق کردن آن بمراد رسند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار