جدول جو
جدول جو

معنی وزیین - جستجوی لغت در جدول جو

وزیین
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زویین
تصویر زویین
(پسرانه)
زوپین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
زینت دادن، زیور کردن، آراستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
حرکت کردن باد یا نسیم، برآمدن باد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ فِ رِ دَ)
هبوب. دمیدن. (آنندراج). رفتن باد از جایی به جایی. جنبیدن باد. (ناظم الاطباء). آمدن باد. جهش. جستن:
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بروزید گل به گل اندر غژید.
کسایی.
آنک را بر باد خواهی داد دل
یک وزیدن باد از سوی تو بس.
عطار.
تو دادی بر نخیلات و نباتات
به حکمت باد را حکم وزیدن.
عطار.
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم.
سعدی.
گلبن عیش میدمد ساقی گل عذار کو
باد بهار میوزد بادۀ خوشگوارکو.
حافظ.
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامۀ کرمش کارساز من.
حافظ.
، پراکنده شدن. (آنندراج).
- وزیدن بو، پراکنده شدن بو. (آنندراج) :
همه وسواس تمنا همه سودای وصال
میوزد بوی جنون از گل اندیشۀ ما.
سنجر کاشی (از آنندراج).
، روییدن گیاه و موی و جز آن. (ناظم الاطباء). بالیدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ لَ)
دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری ترک و 14 هزارگزی شوسۀ میانه به خلخال، دارای 175 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
آراستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاراستن. (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ای جان ترا بباغ دهقان
از علم و عمل جمال و تزیین.
ناصرخسرو.
آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت
حور ازو یابد بر خلد برین تزیین.
ناصرخسرو (دیوان ص 342).
زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274).
گازر مباش از پی تزیین دیگری
جامه سپید کرد ورا رو مسود است.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
جنبیدن هوا حرکت کردن نسیم و باد: یارب، کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه کرمش کار ساز من. (حافظ)، روییدن گیاه موی و جز آن بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
((تَ))
زینت دادن، زیور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
((وَ دَ))
حرکت کردن باد یا نسیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آذین، فرآویز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور، آراستن، زینت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
تهبّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
Blow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
souffler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
לנשוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
soprar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
soplar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
dmuchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
дуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
پھونکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
เป่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
meniup
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
blazen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
blasen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
kupuliza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
불다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
üflemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
ফুঁকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
फूंकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
soffiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
дути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
吹く
دیکشنری فارسی به ژاپنی