هبوب. دمیدن. (آنندراج). رفتن باد از جایی به جایی. جنبیدن باد. (ناظم الاطباء). آمدن باد. جهش. جستن: زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید باد به گل بروزید گل به گل اندر غژید. کسایی. آنک را بر باد خواهی داد دل یک وزیدن باد از سوی تو بس. عطار. تو دادی بر نخیلات و نباتات به حکمت باد را حکم وزیدن. عطار. باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم. سعدی. گلبن عیش میدمد ساقی گل عذار کو باد بهار میوزد بادۀ خوشگوارکو. حافظ. یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامۀ کرمش کارساز من. حافظ. ، پراکنده شدن. (آنندراج). - وزیدن بو، پراکنده شدن بو. (آنندراج) : همه وسواس تمنا همه سودای وصال میوزد بوی جنون از گل اندیشۀ ما. سنجر کاشی (از آنندراج). ، روییدن گیاه و موی و جز آن. (ناظم الاطباء). بالیدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
هبوب. دمیدن. (آنندراج). رفتن باد از جایی به جایی. جنبیدن باد. (ناظم الاطباء). آمدن باد. جهش. جستن: زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید باد به گل بروزید گل به گل اندر غژید. کسایی. آنک را بر باد خواهی داد دل یک وزیدن باد از سوی تو بس. عطار. تو دادی بر نخیلات و نباتات به حکمت باد را حکم وزیدن. عطار. باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم. سعدی. گلبن عیش میدمد ساقی گل عذار کو باد بهار میوزد بادۀ خوشگوارکو. حافظ. یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامۀ کرمش کارساز من. حافظ. ، پراکنده شدن. (آنندراج). - وزیدن بو، پراکنده شدن بو. (آنندراج) : همه وسواس تمنا همه سودای وصال میوزد بوی جنون از گل اندیشۀ ما. سنجر کاشی (از آنندراج). ، روییدن گیاه و موی و جز آن. (ناظم الاطباء). بالیدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری ترک و 14 هزارگزی شوسۀ میانه به خلخال، دارای 175 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری ترک و 14 هزارگزی شوسۀ میانه به خلخال، دارای 175 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
آراستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاراستن. (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ای جان ترا بباغ دهقان از علم و عمل جمال و تزیین. ناصرخسرو. آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت حور ازو یابد بر خلد برین تزیین. ناصرخسرو (دیوان ص 342). زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274). گازر مباش از پی تزیین دیگری جامه سپید کرد ورا رو مسود است. ابن یمین
آراستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاراستن. (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ای جان ترا بباغ دهقان از علم و عمل جمال و تزیین. ناصرخسرو. آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت حور ازو یابد بر خلد برین تزیین. ناصرخسرو (دیوان ص 342). زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274). گازر مباش از پی تزیین دیگری جامه سپید کرد ورا رو مسود است. ابن یمین