به لغت زند و پازند بمعنی زاییدن باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ’زرهونی تن’ و ’زرهون تن’، پهلوی ’زاتن’ و بنابراین اصل ’زرهون تن’ است. (حاشیۀ برهان چ معین)
به لغت زند و پازند بمعنی زاییدن باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ’زرهونی تن’ و ’زرهون تن’، پهلوی ’زاتن’ و بنابراین اصل ’زرهون تن’ است. (حاشیۀ برهان چ معین)
دفع کردن. دور کردن. بازراندن. (ناظم الاطباء). بازداشتن. (مؤلف) : عاذلانشان از وغا واراندند تا چنین حیز ومخنث ماندند. مولوی (مثنوی دفتر سوم ص 580 سطر 4066). ، تعاقب کردن، کشتن. زراعت کردن، برابر و هموار کردن. (ناظم الاطباء). ذب ّ، واراندن و پژمریدن نبات
دفع کردن. دور کردن. بازراندن. (ناظم الاطباء). بازداشتن. (مؤلف) : عاذلانشان از وغا واراندند تا چنین حیز ومخنث ماندند. مولوی (مثنوی دفتر سوم ص 580 سطر 4066). ، تعاقب کردن، کِشتن. زراعت کردن، برابر و هموار کردن. (ناظم الاطباء). ذَب ّ، واراندن و پژمریدن نبات
وزانیدن. متعدی وزیدن. به وزیدن داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : نمانم به ایران زمین بار و برگ بریشان وزانم یکی باد مرگ. فردوسی. باد میوزانیم و نبات میرویانیم و آب میرانیم. (کتاب المعارف). چون باد و هوا و آب که خوش میوزانی و میرویانی و ایشان را از تو هیچ خبر نی. (کتاب المعارف)
وزانیدن. متعدی وزیدن. به وزیدن داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : نمانم به ایران زمین بار و برگ بریشان وزانم یکی باد مرگ. فردوسی. باد میوزانیم و نبات میرویانیم و آب میرانیم. (کتاب المعارف). چون باد و هوا و آب که خوش میوزانی و میرویانی و ایشان را از تو هیچ خبر نی. (کتاب المعارف)