جدول جو
جدول جو

معنی وریهه - جستجوی لغت در جدول جو

وریهه
(وَ هََ)
زن فربه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
(دخترانه)
زیبا، خوشگل، دارای قدر و منزلت نزد مردم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وریشه
تصویر وریشه
(دخترانه)
درخشش، برق (نگارش کردی: وریشه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
خوب رو (زن)، دارای قدر و جاه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ زَ / زِ)
رگی است که از معده تا جگر رود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ ری یَ)
مؤنث وری، یعنی فربه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ یَ)
فروزینۀ آتش از لته و هیزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه آتش بدان افروخته گردد از لته و هیزم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وُ رَیْ یَ)
مصغر رئه یعنی شش کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
پادشاه. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از شعوری ج 2 ص 21) (از فرهنگ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
زمین تر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خمیرنرم فروهشته. (منتهی الارب) (آنندراج). خمیر شل که آب آن زیاد باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که آب آن زیادشده باشد و رقیق گردد. (از اقرب الموارد). آرد سرشتۀ سست. (مهذب الاسماء). ج، ورائخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وُ رَیْ یِ ءَ)
مصغر وراء به معنی پس و پیش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد تصغیر وریئه به سکون یاء آمده است. رجوع به اقرب الموارد و رجوع به وراء شود
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
ملحفه وریسه، رنگ کرده با ورس. (از ناظم اطباء). مؤنث وریس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وریس شود
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
شجره وریقه، درخت بسیاربرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ)
مؤنث کریه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کریه شود، کار سخت. (مهذب الاسماء)، جنگ سخت و سختی جنگ. (ناظم الاطباء). جنگ سخت یا سختی جنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، حادثه وبلا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نازله. (اقرب الموارد). ج، کرائه (ک ء ه ) . (از اقرب الموارد).
- ذوالکریهه، شمشیر نیک بران که بر هرچه افتد دونیم گرداند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شمشیر گذرنده. (از اقرب الموارد).
- رائحه کریهه، بوی ناخوش. (یادداشت مؤلف).
- کریهه السیف، تیزی شمشیر که ناپسند دارند آنرا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج).
- کریهه فلان، تندی و حدت فلان در غضب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ هََ)
ابر بسیارباران، زن بسیارپیه و شحامه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ورهاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وریزه
تصویر وریزه
برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
زن زیبا، و صاحب قدر و منزلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریهه
تصویر کریهه
سختی جنگ، پیتاره، بد آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
((وَ هَ یا ه))
مؤنث وجیه
فرهنگ فارسی معین